وقتی من وجود دارم، من تعیین کننده قوانین نوشتن برای خودم هستم. دیگرانی که آمدند و رفتند برای خود اصولی داشتند. آنها مطابق اصول خود نوشتند و امروز من هستم و مطابق اصول خودم مینویسم.
یکی از چیزهایی چندشآوری که من در خیلیها دیدهام این است که برای جمله به جملهی صحبتهای خود از دیگرانی که معروفیتی هم دارند سند میآورند.
اینکه دیگرانی آمدند و حرفهایی زدند بحثی است. و اینکه صحبتهای ما بشود رژهای از جملات دیگران بحث دیگری است.
تا نفهمیم که چه کسی چه چیزی را به چه دلیلی گفته است، معنی ندارد که جملات و دیدگاههای آن را نقل کنیم.
ولی وقتی فهمیدم که دیگران چه گفتهاند و در کجا به چه دلیلی چه موضعی داشتهاند، برای هر چیز ناچیزی به آنها ارجاع نخواهیم. ارجاع دادن به دیگران به چشم اینکه «فتوا» از دیگری نقل کنیم، کار آدم بیفکر است.
آدم بیفکر. آدم بیخلاقیت. آدم بیتشخیص. آدم دنبالهرو. آدمی که هیچ حرفی برای گفتن ندارد. آدمی که عوضی وارد دنیای نویسندگی شده است.
از دیگران یادبگیریم اما در نهایت خودمان هستیم که معیار قوانین نوشتن خود هستیم.