ردپاهایی که از خودمان در شبکه‌های اجتماعی به جای خواهیم گذاشت

ردپاهایی که از خودمان در شبکه‌های اجتماعی به جای خواهیم گذاشت

ما هر چقدر هم که آدم محافظه‌کاری باشیم باز هم ردپاهای زیادی از خودمان لابه‌لای محتوایی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنیم به جای خواهیم گذاشت. مسألۀ من در این نوشته این نیست که آیا ردپایی از خود به جای بگذاریم یا نه! بلکه صحبت من این است که چرا در مورد کسانی که ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کنند دچار سوءتفاهم هستیم و فکر می‌کنیم محرم اسراری همیشگی برای دردِدل‌های خود پیدا کرده‌ایم؟ 

ارتباطی که ما با آدم‌های واقعی اطراف خود داریم در مقایسه با برخوردی که با دنبال‌کنندگان اینترنتی خود داریم متفاوت است. به نظر شما کدام یک را باید جدی و دائمی بدانیم و کدام یک را صرفاً یک ارتباط مجازی از راه دور برای در میان گذاشتن دغدغه‌های عمومی؟

در دنیای امروز آنلاین بودن یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است؛ چون که حجم قابل توجهی از فعالیت‌های اقتصادی، علمی، فرهنگی و هنری عصر ما بر بستر دیجیتال صورت می‌گیرند؛ و به طبع آن، حجم زیادی از فعالیت‌های تبلیغاتی هم بر بستر دیجیتال خواهند آمد. وقتی زمین بازی تغییر کند، قوانین بازی و شیوۀ بازی هم تغییر خواهند کرد. ایجاد شبکه‌های اجتماعی در راستای همین تغییر شیوۀ بازی بوده است.

سیاستمداران دوست دارند به کمک الگوریتم‌های حاکم بر شبکه‌های اجتماعی افکار عمومی را در حباب‌های اطلاعاتی دلخواه خود گیر بیندازند، صاحبان سرمایه هم دوست دارند جماعت بزرگی را گرد هم آورند تا بتوانند به شکل بهتری کمپین‌های تبلیغاتی خود را اجرا کنند.

برای مردم عادی اما داستان چیز دیگری است. چیزی که من می‌بینم این است که ضرورت آنلاین بودن جایش را به یک اعتیاد غیرقابل کنترل داده است. ما با دنیایی روبه‌رو هستیم که در آن مرزهای «امر خصوصی» و «امر عمومی» به طور کامل جابه‌جا شده است. هدفمندی جایش را به بیهودگی داده است و تولید بی‌محتوایی و بی‌معنایی جای معناگرایی و تولید محتوا و مفهوم‌آفرینی را گرفته است.

ما فکر می‌کنیم قرار است از طریق این بستر به آزادی بیان و اندیشه دست یازیم و بتوانیم حرف خود را به گوش دیگر افراد جامعه برسانیم. حتی معتقدیم همین الان هم مردم به آگاهی خیلی زیادی رسیده‌اند و نسل‌های جدیدی که از پی ما می‌آیند خیلی آگاه‌تر و یاغی‌تر هستند! بعضی کار را از این هم فراتر برده‌اند و فکر می‌کنند شبکه‌های اجتماعی به قدری بستر خوبی برای آموزش مسائل جدی هستند که می‌توانند جایگزین مدرسه، کتاب و نشریات کاغذی شوند. البته که همۀ این‌ها توهم است. آگاهی یعنی این که در بزنگاه‌ها و نقاط مبهم و مه‌آلود، قدرت تشخیص و تصمیم‌گیری داشته باشیم و بتوانیم بهترین گزینه را انتخاب کنیم. آگاهی چیزی است که به رفتار ما جهت درست می‌دهد. این که مشتی حرف از پیش طراحی شده را به ما خورانده باشند و ما را در مسیر مشخصی شارژ کرده باشند آگاهی نیست. 

برای اکثریت مردم شبکه‌های اجتماعی پدیده‌های جدیدی محسوب می‌شوند که تغییرات زیادی را به ما تحمیل کرده‌اند. خصوصاً در مورد اینستاگرام اکثریت بر سر این موضوع توافق دارند که این شبکۀ اجتماعی تغییرات عمیقی در نوع نگاه و رفتار مردم ایجاد کرده است. به نظر من شاید بعضی رفتارهای ما تشدید شده باشند و شاید بعضی رفتارها به مجموعه رفتارهای قبلی ما اضافه شده باشند؛ ولی در واقع هیچ تغییری در اصل رفتار مردم ایجاد نشده است! اصل ماجرا همان است که قبل از این هم بود؛ اما چطور؟ این طور که قبلاً مردم پای تلویزیون‌ها می‌نشستند و توهم این را داشتند که با دیدن برنامه‌های مختلف تلویزیون به آگاهی می‌رسند و نیازی به خواندن کتاب و گفتگو با دیگران ندارند، حالا پای ویدئوهای کوتاه و بلندی که در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود می‌نشینند و فکر می‌کنند به آگاهی رسیده‌اند و نیازی به خواندن کتاب و گفتگو با دیگران ندارند! قبلاً از روی الگوهایی که تلویزیون به آن‌ها ارائه می‌داد رفتار می‌کردند، حالا از روی الگوهایی که شبکه‌های اجتماعی به مردم تحمیل کرده است، رفتارهای خود را تنظیم می‌کنند.

یک زمانی مردم فکر می‌کردند با آمدن تلویزیون دیگر نیازی به خواندن کتاب و روزنامه نیست. بعضی شبکه‌های تلویزیونی هم با ساخت برنامه‌های آموزشی، دست و پا می‌زدند که ثابت کنند تلویزیون می‌تواند جایگزین مدرسه شود! امروز هم عده‌ای اصرار دارند که با وجود شبکه‌های اجتماعی دیگر مردم کتاب نمی‌خوانند و عصر خواندن و نوشتن سرآمده است و از این به بعد با یک کانال یوتیوبی یا صفحۀ اینستاگرامی کاری خواهیم کرد که مدرسه نمی‌تواند انجام دهد! البته یک تفاوت اساسی این وسط هست که باید دیده شود: قبلاً ما به طور یک‌طرفه محتوایی که تلویزیون به ما ارائه می‌داد را دنبال می‌کردیم ولی حالا خودمان هم دست‌اندرکار تولید محتوا هستیم. طُرفه این که کسانی که به تولید محتوا در شبکه‌های اجتماعی می‌پردازند کم و بیش رفتار مجریان تلویزیون را تقلید می‌کنند!

دوباره تکرار می‌کنم اصل ماجرا تغییر نکرده است. همان آدم‌های عاشق تلویزیون الان عاشق اینستاگرام هستند. همان حرف‌ها و رفتارها دوباره تکرار می‌شوند.

زمانی بود که تلویزیون فقط دو شبکه داشت که از ساعت 5 بعدازظهر برنامه‌هایشان شروع می‌شد. رفته‌رفته شبکۀ 3 هم اضافه شد که برنامه‌های نسبتاً جوان‌پسندتری داشت. راه‌اندازی این شبکۀ جدید هم‌زمان بود با ورود تلویزیون رنگی به تقریباً تمام خانه‌های ایرانی. همان روزها بود که یادم می‌آید مردم زمزمه می‌کردند که اگر یک ماهواره دست‌وپا کنند به صدها شبکۀ مختلف بین‌المللی دسترسی خواهند داشت. یکی از شبکه‌های ماهواره که مردم مرتب مثال می‌زدند که اگر ماهواره داشته باشیم از محتوای آن نهایت بهره را خواهیم برد شبکۀ دیسکاوری بود. توجیه همه برای خرید دیش و ریسرور ماهواره همین بود که شبکه‌های انگلیسی زبان زیادی در دسترس مردم قرار خواهد گرفت و بنابراین سطح دانش و آگاهی مردم به طور ناگهانی جهش پیدا می‌کند. ماهواره به طور گسترده به خانه‌های مردم راه پیدا  کرد ولی نه کسی کانال دیسکاوری را روی ریسرور خود تنظیم کرد و نه حتی مردم علاقه‌ای به برنامه‌های غیرفارسی زبان نشان دادند. هر جا می‌رفتی فهرست شبکه‌های در دسترس شامل تقریباً ده یا دوازده شبکۀ لس‌آنجلسی بود. بعدها شبکه‌های دیگری هم پا به عرصه وجود گذاشتند. ولی هیچ وقت ندیدم کمتر کسی علاقه‌ای به برنامه‌های سیاسی نشان دهد. سریال‌های ترکی، شبکه‌های قِرکمری لس‌آنجلسی و چند شبکۀ دیگر در همین ردیف. الان هم البته شبکۀ معلوم‌الحال انترنشنال مخاطبانی دارد، باید این را در نظر گرفت این شبکه مبنای آگاهی رسانی ندارد. محتوایی کاملاً مغرضانه و جهت‌دار که با تکنیک‌های جنگ روانی ساخته می‌شوند و فقط مورد پسند کسانی است که فرق شارلاتانیسم و خبرنگاری شرافتمندانه را نمی‌دانند.

ما عموم مردم همین هستیم: تنبل و بی‌سواد و ناآگاه. ما وقت خود را با مزخرفات پر می‌کنیم و فقط برای توجیه خود مرتب از واژۀ آگاهی مایه می‌گذاریم.

نه تلویزیون مردم را دانشمند و اندیشمند کرد، نه ورود ماهواره به خانه‌ها باعث شد مردم 5 زبان زندۀ دنیا را یاد بگیرند و بنشینند پای برنامه‌های شبکۀ دیسکاوری تا اسرار جهان هستی را یاد بگیرند و نه استفاده از شبکه‌های اجتماعی باعث شده مردم با کتاب‌های بهتری آشنا شوند. شبکه‌های اجتماعی آن‌چنان کمکی به اندیشمندان و روشنفکران دل‌سوز جامعه نکرد و تریبون بهتری به آن‌ها نداد ولی تا دلتان بخواهد سلبریتی‌های بی‌شخصیت و بی‌مایه را الگوی قشر وسیعی از مردم جامعه کرد.

تولید محتوا در اینستاگرام

همه چیز البته نسبی است و صحبت‌های من را نباید مطلق برداشت کنید. درست است که معلم‌ها، نویسندگان و اندیشمندان جامعه توانستند تریبون بهتری پیدا کنند و با قشر وسیع‌تری از مردم در تماس باشند، ولی اگر به رفتار عموم مردم توجه کنید که از کنار این افراد به راحتی و با غفلت و غرور زیادی عبور می‌کنند و در مقابل چه کسانی مخاطبان میلیونی دارند، آن‌گاه متوجه حرف‌های من می‌شوید که می‌گویم در نهایت تغییر خاصی رخ نداده است.

موضوع مهم‌تر البته این است که حالا به هر دلیلی چیزی به نام شبکه‌های اجتماعی وجود دارد و من و شما هم عضوی از آن هستیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، شبکه‌های اجتماعی ردپاهای زیادی از خود در زندگی ما به جای گذاشته‌اند؛ با این پیش‌فرض دو سؤال اساسی پیش روی هر کدام از ماست: 

  1. ما چه محتوایی را در شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کنیم و چرا؟ 
  2. ما چه محتوایی را در شبکه‌های اجتماعی تولید می‌کنیم یا بازنشر می‌دهیم و چرا؟

برای کسانی که با صنعت تبلیغات و دانش بازاریابی آشنایی دارند روشن است که پشت خیلی از محتواهای به ظاهر بی‌اهمیت یا سرگرم‌کننده، ردپاهای یک کمپین تبلیغاتی پنهان است. آن‌هایی که هدف‌مند و از روی برنامه و با مشورت متخصصان پیش می‌روند، می‌دانند که چگونه باید محتوای روزانه و هفتگی خود را تولید کرده و گام به گام استراتژی خود را دنبال کنند، کمپین تبلیغاتی خود را اجرا کنند و در میان‌مدت و درازمدت تأثیری که دوست دارند را روی ذهن مخاطبان بگذارند و مخاطب را به عملی که مورد نظر آن‌هاست وادار کنند. 

آن‌هایی هم که در کار جهت‌دهی به افکار عمومی هستند، مسیر خود را به درستی طی می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که چگونه افکار عمومی را از روی یک موضوع به سمت موضوع دیگری بچرخانند. آن‌ها به خوبی می‌دانند چه کار کنند که غذا خوردن یا نخوردن یک گربه برای شما خیلی مهم‌تر از جان نیمی از جمعیت کرۀ زمین باشد. 

جنگ رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی

اما گروه سوم، یعنی من و شما، که نمی‌دانیم جهت‌دهی به ذهن مخاطب یعنی چه، سرخوش از دیده‌شدن، روز به روز در به نمایش گذاشتن جزئی‌ترین ابعاد زندگی خصوصی خود جری‌تر و جری‌تر می‌شویم.

این که چه قدر برای شبکه‌های اجتماعی وقت می‌گذاریم و چه چیزهایی را دنبال می‌کنیم واقعاً مهم هستند. هر چیزی که از مقابل دیدگان ما می‌گذرد ساعت‌هایی از عمر ما را می‌گیرد و هم این که روی ذهن ما تأثیر خودش را خواهد گذاشت. ذره‌ذره این تأثیرها بیشتر و بیشتر می‌شوند و مطابق داستان غورباقه‌ای که زنده زنده آب‌پز می‌شود، ما هم بدون این که متوجه باشیم تبدیل به شخصیت دیگری خواهیم شد. 

اکثر ما نه می‌دانیم و نه حتی لحظه‌ای به خود زحمت فکر کردن می‌دهیم که این حبابی که شبکه‌های اجتماعی اطراف ما ایجاد کرده‌اند چه بر سر ما خواهد آورد. رفتار ما طوری شده است که انگار شخصیت همۀ ما را با یک کلیشۀ واحد روی کاغذ اسپری کرده‌اند. چرا باید یک مشت کلیپ و پادکست نمایشی و پر از ادا و اطوارهای مصنوعی این همه روی ما تأثیر بگذارند؟ 

چرا فلان صفحه یا فلان نوع محتوا را دنبال می‌کنیم؟ هدف ما از این کار چیست؟ چه چیزی قرار است به ما اضافه شود؟ چه تغییر مثبتی قرار است در نگاه یا رفتار ما ایجاد شود؟

اریک برن در کتاب بازی‌ها تعبیر جالبی دارد: ساخت بخشیدن به زمان. از نظر او یکی از مشکلات بشر زمان پیش روی اوست. او نمی‌داند با زمانی که در اختیار دارد چگونه برخورد کند، بنابراین دنبال روش‌هایی برای ساخت بخشیدن به زمان است. اتلاف وقت دقیقاً یک مسألۀ فلسفی و وجودی برای بشریت است. جدای از اتلاف وقت، ما در پی این هستیم که دور خود را با آدم‌هایی پر کنیم و وقت خود را صرف محتواهایی کنیم که ما را تأیید کنند و حس خوب مفید بودن و درست بودن را به ما القاء کنند. چه کسی خوشش می‌آید مرتب خودش را به چالش‌های فکری بکشاند؟ این که به آگاهی می‌رسیم یا این که آموزش‌های مفیدی دریافت می‌کنیم که البته بهانه است! ما گاهی با حرف‌های قشنگ خود را توجیه می‌کنیم.

تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی

جدای از محتوایی که مصرف می‌کنیم، باید به این که چه محتوایی را تولید می‌کنیم هم بپردازیم. هر کدام از ما برای یک بار هم که شده باید به این فکر کنیم که چه چیزی را بهتر است با دیگران در میان بگذاریم و چه چیزهایی را بهتر است در شبکه‌های اجتماعی منتشر نکنیم. هر بار که می‌خواهیم چیزی را منتشر کنیم بهتر است از خودمان بپرسیم چرا این نوشته، عکس یا فیلم را با دیگران به اشتراک می‌گذاریم؟ 

چرا فکر می‌کنیم آدم‌هایی که آن سوی نمایشگر شیشه‌ای، ما را از قاب یک اپلیکیشن دنبال می‌کنند همیشگی و ماندگارند؟ بعضی‌ها به قدری در انتشار جزئیات زندگی، احساسات و افکار خود پیش می‌روند که ناخودآگاه مخاطب خود را درگیر نوعی ارتباط عاطفی می‌کنند؛ گویی کسی که چندهزار کیلومتر آن طرف‌تر مرتب از مسائل زندگی‌اش برای ما مطلب منتشر می‌کند خواهر یا برادر واقعی ماست. با دنبال کردن چنین صفحاتی، ما هم رفته‌رفته ترغیب می‌شویم ثانیه به ثانیه زندگی خود را با آن‌ها در میان بگذاریم. خوب که چه؟ مگر آن‌ها که هستند که ما این همه با آن‌ها حرف بزنیم و آدرس زوایای پنهان شخصیت خود را به آن‌ها بدهیم؟ آیا آن‌ها همیشگی هستند؟ خیر! در کنار منطق، تجربۀ هم به ما می‌گویم که آن‌ها همیشگی نیستند. آدم‌هایی که چند صباحی (شاید ده سال!) مخاطب حرف‌ها و دغدغه‌های ما بوده‌اند و به ما احساس دیده‌شدن و مورد محبت واقع شدن می‌داده‌اند و الان به هر دلیلی دیگر نیستند، چیزی شبیه تجربۀ مرگ عزیزان را در ذهن ما تداعی می‌کند. کسانی که این همه پی‌گیر ریز مسائل ما بودند ناگهان ما را بلاک می‌کنند، یا برای همیشه حساب کاربری خود را غیرفعال می‌کنند، یا ما را حذف می‌کنند، یا رمز ورود خود را فراموش می‌کنند یا واقعاً می‌میرند یا اصلاً هر چه که هست، یک روز می‌آید که می‌بینیم دیگر نیستند. 

کافی است برای اثبات این مدعا به پست‌های چند سال پیش خود مراجعه کنیم و ببینیم چه کسانی آن‌ها را لایک کرده‌اند یا زیر آن پست‌ها کامنت گذاشته‌اند، یا بهتر از آن، این که به قسمت پیام‌ها برویم و تا جایی که می‌توانیم قدیمی‌ترین پیام‌ها را پیدا کنیم. هر چه بیشتر و بیشتر به عقب برویم و ردپای آدم‌ها را در حساب کاربری خود پیدا کنیم، بیشتر متوجه این نکته می‌شویم که این حجم صحبت خصوصی و خودمانی و بازنشر محتوای سرگرمی و شبه‌روشنفکری و چه و چه، بی‌اهمیت و زیان‌بار است. کسی که حتی فکرش را نمی‌‎کردیم ما را بلاک کرده است یا کسانی که حساب خود را بسته‌اند و یا کسانی که سال‌هاست مطلب جدید منتشر نکرده‌اند، حالت مرگ عزیزان را در ما تداعی می‌کنند. این احساس بعد از مدتی سراغ ما می‌آید که در یک دنیای نامطمئن هستیم که روی هیچ فردی نمی‌توانیم هیچ حسابی باز کنیم. این که می‌گویند استفاده نادرست و بی‌رویه از شبکه‌های اجتماعی انسان را به سمت افسردگی هل می‌دهد از همین جا ناشی می‌شود. البته در کنار این تجربۀ تلخ، این هم هست که چیزهایی که در شبکه‌های اجتماعی به نمایش گذاشته می‌شود معمولاً یک نمایش اغراق‌شده از یک زندگی مصنوعی است. بنابراین تعارض‌های یک دنیای ساختگی با دنیای واقعی‌ای که در آن زندگی می‌کنیم به ما فشار می‌آورد.

چقدر خوب است که این را از خودمان بپرسیم که آیا همین قدر که در دنیای مجازی دنبال شنونده و هم‌صحبت و هم‌نظر هستیم، در دنیای واقعی به اطرافیانی که کس و کار واقعی ما هستند هم بها می‌دهیم؟ 

تصور این که در شبکه‌های اجتماعی می‌توان شبکه‌سازی کرد هم همیشه درست نیست. مگر این که شیوۀ درست طراحی و اجرای کمپین‌های تبلیغاتی را بلد باشیم. همچنین شیوۀ درست تولید محتوا را یادگرفته باشیم. 

چرا وقتی وارد رابطه با کسی می‌شویم باید با مخاطبان خود در میان بگذاریم؟ چرا باید حس خود نسبت به جنس مخالف (که معمولاً رویکرد انتقادی دارد) را با بقیه در میان بگذاریم؟ چرا باید بیماری خود و اطرافیانمان را با مخاطبانمان در میان بگذاریم؟ چرا باید خبر مرگ عزیزان خود را برای کسانی منتشر کنیم که فقط ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کنند؟ چرا باید وقت خود را صرف این کنیم که ببینیم چه کسی چه کسانی را دنبال می‌کند و زیر پست چه کسی چه کسانی چه‌ها نوشته‌اند؟ به ما چه! چرا باید دیگران بدانند ما چه حالی داریم؟ چرا باید دیگران بدانند خانۀ ما در چه محله‌ای از چه شهری واقع است؟ چرا باید دیگران راجع به خانوادۀ ما اطلاعات دقیق داشته باشند؟ چرا باید عکس اطرافیان نزدیک، خصوصاً کودکان، ما را دیده باشند؟ چرا باید روز به روز احوال ما را تعقیب کنند و بدانند که ما در چه روزی ناراحت و در چه روزی خوشحال بوده‌ایم؟ انتشار اطلاعات شخصی و احوال خصوصی در شبکه‌های اجتماعی چه نفعی برای ما و دیگران دارد؟ 

همان طور که در ابتدای این نوشته هم گفتم منظور من این نیست که هیچ ردپایی از خود به جای نگذاریم! ما انسانیم و همیشه در حال بروز رفتارهای مختلف هستیم و از طرفی در دنیای ما، آنلاین نبودن و استفاده نکردن از پلتفرم‌ها خیلی عاقلانه نیست. بنابراین برای این که مشخص کنیم که قرار است چه ردپایی از خود به جای بگذاریم باید:

  • اول این که باید این را برای خود روشن کنیم اهداف اصلی و مهم زندگی ما چه هستند و بر همین مبنا از خود بپرسیم که محتوایی که دنبال می‌کنیم چه ارتباطی با اهداف بزرگ زندگی ما دارند؟ وقت گذاشتن روی این حجم بیهودگی و بی‌محتوایی ما را به کجا خواهد رساند؟
  • دوم این که باید بدانیم محتوایی که منتشر می‌کنیم روی مخاطب ما چه تأثیری دارد و قرار است او را به کدام سمت سوق بدهد. آیا با انتشار فیلمی یا عکسی تولید محتوا می‌کنیم با برعکس تولید بی‌محتوایی؟ چرا مردم ما را دنبال می‌کنند؟ و این که بعد از مدتی با دنبال کردن مطالبی که ما منتشر می‌کنیم قرار است به کدام سمت سوق داده شوند؟ از فروشگاه ما خرید کنند؟ قانع شوند که از ما خدمات آموزشی و مشاوره‌ای دریافت کنند؟ به عنوان یک صاحب‌نظر در بین آنان جا باز کنیم تا مخاطبان بیشتر و بیشتری سمت ما گسیل داده شود؟
  • در نهایت این که در اینترنت چیزی به نام خصوصی وجود ندارد، اگر با این فکر پیش می‌روید که صفحۀ شما خصوصی است (در اکثر شبکه‌های اجتماعی چنین ویژگی وجود دارد) باید بگویم که این فکر یک خیال خام است. شما یا چیزی را در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنید که برایتان ضرری نداشته باشد اگر عام و خاص آن را ببینند یا بهتر است اصلاً آن محتوا را منتشر نکنید.

در همین زمینه


8 نظر تاکنون

  1. از این تیکه‌اش خیلی خوشم اومد:
    «در نهایت این که در اینترنت چیزی به نام خصوصی وجود ندارد، اگر با این فکر پیش می‌روید که صفحۀ شما خصوصی است (در اکثر شبکه‌های اجتماعی چنین ویژگی وجود دارد) باید بگویم که این فکر یک خیال خام است. شما یا چیزی را در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنید که برایتان ضرری نداشته باشد اگر عام و خاص آن را ببینند یا بهتر است اصلاً آن محتوا را منتشر نکنید.»
    واقعاً درسته.

  2. حرف‌هاتون رو قبول دارم ولی به نظرم این آسیبها تو افراد زیر 25 سال خیلی شدیده. بعد از این سن که دیگه فضای مجازی اینقدرها هم برای کسی مثل من جدی نیست و فقط برای اهداف کاری ازش استفاده میکنم

  3. نوشته خیلی خوبی بود. روان و دقیق. آدم قانع می‌شه با خوندن نوشته‌های شما. الان که فکر میکنم میبینم همینطوریه آدم وقتی یه مدتی از شبکه های اجتماعی استفاده میکنه ناخوداگاه دوست داره همه چیزش رو به نمایش بذاره. انگار اگر چیزی به نمایش نذاری اصلاً نداری و موفقیتی به دست نیاوردی

  4. اگه همه مثل شما به مسأله نگاه کنن اونوقت 90 درصد وقتی که تو شبکه‌های اجتماعی می‌گذرونیم صرفه جویی میشه.

  5. درود ها آقای اصلانی
    خیلی خیلی عالی بود. شما چه نویسنده خوبی هستید و چه خوب مینویسید. ممنون از شما که دانسته هاتون رو با ما به اشتراک میگذارید

  6. ممنون بابت این مطلب جامع درباره شبکه های اجتماعی. نکته این است که الگوی مصرف شبکه اجتماعی در ایران منحصر به فرد است و تا جایی که من دیدم شباهتی به الگوی مصرف غرب ندارد. مسئله مرزهای «امر خصوصی» و «امر عمومی» در شبکه اجتماعی همچنان در غرب پر رنگ است بنظرم و اساسا بسیار کمتر به شبکه اجتماعی پرداخته میشود و وقت صرف ان میشود. با این حال علاقه مندی ها دقیقتر انتخاب میشوند.
    اما تلوزیون بسیار متفاوت است و نقش موثری در زندگی افراد دارد.
    متاسفانه هر چیزی که ایران میآید فرهنگ آن نمی آید.

    شاه کلید مطلب تاثیر شبکه های اجتماعی بر اعتماد و عزت نفس بود بنظرم

    ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *