چگونه در زندگی به آرامش برسیم؟

چگونه در زندگی به آرامش برسیم؟

چگونه در زندگی به آرامش برسیم؟ سؤالی است که تقریباً هر کسی از خودش پرسیده است. قبل از اینکه درباره این سؤال حرف بزنم، دوست دارم داستانی برای شما تعریف کنم. وقتی دانش‌آموز مدرسه ابتدایی بودم، کتابی از نمایشگاهی که در مدرسه برگزار شده بود خریدم. این کتاب داستانی داشت که می‌خواهم آن را در اینجا با شما در میان بگذارم. البته من آن کتاب را چند سال است که گم کرده‌ام و آنچه را در اینجا می‌خوانید نقل به مضمون است. الان نه یادم می‌آید نام کتاب چه بود، و نه یادم می‌آید که نویسنده یا مترجم که بود. فقط یادم می‌آید که از انتشارات کانون فکری بود. همچنین تصاویر کتاب، رنگ‌بندی و بوی کاغذ آن کاملاً برایم زنده است. اگر شما می‌دانید که نام کتاب چیست، لطفاً نام آن را در قسمت نظرات بنویسید. پیشاپیش از شما متشکرم.   و اما داستان «روزگاری دور در سرزمینی، مردی به

ادامۀ مطلب

بهترین جا برای کتاب خواندن

بهترین جا برای کتاب خواندن

بهترین جا برای کتاب خواندن کجاست؟ بعضی‌ها  این اخلاق را دارند که در اتاقی که در آن بسته است و سکوت مطلق جریان دارد، مطالعه کنند. بعضی‌ها در مقابل که شاید شما هم جزو آن دسته باشید، فکر می‌کنند در جایی مثل مترو می‌شود کتاب خواند. یا در حین سفر با اتوبوس و هواپیما و … در این مقاله می‌خواهیم به این بپردازیم که بهترین جا برای کتاب خواندن کجاست. ولی قبل از اینکه راجع به بهترین جای مطالعه صحبت کنیم، راجع به خود کتاب خواندن صحبت می‌کنیم. چرا کتاب خواندن برای ما امر خاصی است و در عین حال خیلی کم کتاب می‌خوانیم؟   کمال‌گرایی آفت کتاب خواندن اغلب ما عادت داریم کارها را خیلی بزرگ کنیم. وقتی کاری را بزرگ جلوه می‌دهید، یعنی دارید برای انجام ندادنش برنامه ریزی می‌کنید. اگر این تصور در شما هست که برای موفقیت در یک زمینه، باید روزی لااقل ۵ ساعت با

ادامۀ مطلب

انسان موجودی است که می‌نالد

انسان موجودی است که می‌نالد

انسان موجودی است که می‌نالد. این جمله را امروز مرتب توی ذهنم بالا و پایین می‌کنم. این جمله ته مانده نوشته‌های این چند روز اخیر من است. آیا اینکه انسان موجودی است که می‌نالد، بد است؟ یعنی باید نالیدن انسان را مذمت کرد؟   نالیدن یعنی چه؟ منظور من از نالیدن هر نوع صحبتی است که به نوعی داستانی از سرگذشت هر کدام از ماست. ما آدمها دوست داریم همیشه از خودمان صحبت کنیم: «من این کار رو کردم. این بلا سر من اومد. اون موفقیت رو به دست آوردم. چنین شد، چنان شد و من فلان کردم. من … من … من…» بعضی از این ناله‌ها روایت‌های ساده‌ای هستند که در زندگی روزمره رخ می‌دهند. بعضی اما، تلخی‌های پیچیده‌ای هستند که در گذشته ما رخ داده است و ممکن است ما آن‌ها را فقط با عده خیلی کمی در میان بگذاریم. گاهی این ناله‌ها برآمده از یک ذهن کج‌اندیش

ادامۀ مطلب