چرا ما آدمها از زندگی خسته میشویم؟ یک تعبیر از خستگی این است که وقتی برای مدت طولانی کاری را انجام میدهیم «خسته» میشویم و بنابراین نیاز به «استراحت» و «تجدید قوا» داریم. این تعبیر، خستگی جسمی را توصیف میکند.
اما من در اینجا نمیخواهم از خستگی جسمی صحبت کنم. میخواهم بگویم که چرا روح ما آدمها «خسته» میشود؟
فکر نمیکنم لازم باشد توضیح دهم که چنین پرسشی هرگز نمیتواند پاسخ یکسان و استانداردی داشته باشد. هر کسی میتواند روی این سؤال کار کند، خود را کندوکاو کند و دلیل «خستگی» خود را بیابد. من از «ظن» خود به این پرسش میپردازم. شما هم بعد از خواندن آن، از ظن خود یار آن شوید و اگر دوست داشتید نظرتان را با من در میان بگذارید.
این نوشته حاصل تجربۀ من از سروکله زدن با صدها دانشآموز، دانشجو، زبانآموز و جوانان علاقهمند به فرهنگ و ادبیاتی است که در این سالها همنشین و همصحبت آنها بودهام.
چرا ما آدمها از زندگی خسته میشویم؟
چون در جایی هستیم که جای ما نیست
- اگر آدم باهوشی باشید و کارهایی انجام بدهید که نیاز به هوش زیادی ندارند؛
- یا برعکس اگر آدم بیهوشی باشید و وارد زمینهای شوید که نیاز به هوش و درک بالایی دارد؛
- اگر آدمی هستید که نیاز به خوراک فرهنگی و ادبی دارید ولی در محیطی هستید که فرهنگ و ادبیات خار و ذلیل است؛
- اگر فردی هستید که دوست دارید با تمام انرژی کار و فعالیت داشته باشید، اما راه شما سد شده است؛
- اگر فردی هستید که نیاز دارید همیشه در تماس با دیگران باشید و «لمس» شوید ولی تنها هستید و در موقعیت نادیده شدن قرار گرفتهاید؛
- اگر فردی هستید که برای دنبال کردن صداها و الهامهای درونی نیاز به سکوت و آرامش دارید، ولی در میان شلوغی مزاحمتآمیز آدمهایی که با شما همجنس و همراه نیستند گرفتار شدهاید؛
و چیزهایی مانند این، در این صورت بعد از مدتی «خسته» میشوید.
به زبان ساده ما خسته میشویم چون جایی که باید باشیم نیستیم. اما چگونه خود را به جایی برسانیم که «جای» ماست.
چون به صداهای درونیمان گوش نمیکنیم
تا حالا به مفهوم «صدا» توجه کردهاید؟ صدا فقط بانگی که از دهان اطرافیان بیرون میآید نیست. صدا فقط بانگی که از تلویزیون و رادیو و ضبط صوت بیرون میآید نیست. صدا همۀ اینها هست ولی مفهومی گستردهتر از اینهاست.
به صداهایی که از بیرون به ما میرسد توجه کنیم. هر صدایی از هر منبعی.
آهنگهایی که گوش میکنیم. چیزهایی که در شبکههای اجتماعی میبینیم و میخوانیم. فیلمهایی که میبینیم. آدمهایی که نظرات و دیدگاههای خود را با ما در میان میگذارند. همۀ اینها یک نوع «صدا» هستند. اینترنت البته در این میان، بزرگترین صدای عصر ماست که همه جا و در همۀ لحظههای زندگی در گوش ما پچپچ میکند.
خیلی مهم است که هوشمندانه این صداها را به گوش خود راه دهیم. نشنویم بلکه گوش بدهیم. فرق شنیدن و گوش دادن در همین است که شنیدن غیراختیاری و غیرانتخابی است ولی گوش کردن انتخابی و اختیاری است. گوش کنیم. درست مانند همین، دیدن و نگاه کردن را داریم. نبینیم، نگاه کنیم!
اگر خسته هستید و احساس میکنید راه را گم کردهاید یا اگر احساس میکنید در یک بنبست گیرافتادهاید و راهی برای خروج ندارید، مطمئن باشید که اولین قدم این است که خودتان را از همۀ این صداهای بیهوده دور کنید و مدتی را در خلوت خود به سر ببرید. خلوت خودگزیدهای که در آن صداها را به انتخاب خود به گوشتان راه میدهید.
در خلوت خود سعی کنید فقط به صدای درون خود گوش دهید. رفته رفته صدای درونتان قویتر و قویتر شنیده میشود و شما خودتان را بازخواهی یافت.
نوع زندگی مدرن با ما کاری کرده است که «گوش درونیمان» ضعیف شده است. برای تقویت آن باید مدتی را در خلوت و تنهایی و به دور از همۀ هیاهوهای بیهوده اطرافمان بگذرانیم.
در اینجا بحث را اندکی رها میکنیم و مبحث دیگری را پیش میکشم. سپس به موضوع اصلی برمیگردم.
کودک درون، بالغ درون، والد درون
اصطلاح کودک درون این روزها آن قدر بر سر زبانها افتاده است که کمتر کسی است که آن را نشنیده باشد یا از آن در صحبتهای روزمره خود استفاده نکند. اما در عین حال کمتر کسی است که معنای دقیق این واژه و اینکه این اصطلاح به چه بافت فکری تعلق دارد را بداند.
اریک برن (Eric Berne) را واضع «تحلیل رفتار متقابل» میدانند. او در تببین نوع نگاهی که به انسان و ارتباط او با دیگر انسانها دارد مفهومهای کودک درون، بالغ درون و والد درون را مطرح میکند. از نظر او اینها وجههای ساختار شخصیت ما هستند.
- کودک درون و والد درون میتواند دو صورت متفاوت منفی و مثبت داشته باشد.
- کودک درون منفی: بهانهجو، لوس، قهرکننده، همیشه در حال گریه، محرومیت کشیده، تلافیکننده، حسود و …
- کودک درون مثبت: شاد، خلاق، کنجکاو، با مهر و محبت، آشتیجو و …
- والد درون منفی: سرزنشگر، تحقیرکننده، خود عقل کل پندار، محرومیتدهنده، تنبیهگر و …
- والد درون مثبت: مشورتگر، تجربهگرا، تشویقکننده، حمایتگر و …
- بالغ درون: وظیف دارد بین والد و کودک تعادل برقرار کند.
اطلاعات بیشتر:
نکتۀ اصلی اینجاست که وقتی به تنهایی رو آوردید و به صداهای درون خود گوش دادید، به احتمال بسیار زیاد در ابتدای کار هیچگاه صدای بالغ درون خود را نمیشنوید. بلکه یا صدای کودک درون منفی خود را میشنوید که تحقیر شده است، گریه کرده و کسی او را نوازش نکرده است و چه و چه یا صدای والد درون منفی خود را میشنوید که شما را سرزنش میکند و هیچ اعتبار و احترامی برای شما قائل نیست.
اشتباه نکنید، این صداها، صدای خود شماست که دارید با خودتان صحبت میکنید. شما از دوران کودکی تاکنون آن قدر صداهای بیرون را در خود جذب کرده و هضم کردهاید که رفته رفته جزئی از شما شدهاند.
نباید بترسید. اکثر ما انسانها از خلوت و تنهایی میترسیم و از اینکه صداهای درون خود را بشنویم فرار میکنیم، چون از شنیدن این صداها واهمه داریم. راه نجات، شجاعت روبهرو شدن است.
والد درون سرزنشگر خود را پس برانید و اجازه ندهید شما را تحقیر کند. در مقابل دست نوازش روی کودک درون تحقیرشده و محرومیتکشیدۀ خود بکشید و به او محبت کنید. خود را در آغوش بگیرید و در گوش خود زمزمه کنید و بگویید: هر چه که هست و هر چه که شده مهم نیست. من تو را همانگونه که هستی دوست دارم.
رفته رفته کودک درون و والد درون وجهۀ منفی خود را از دست میدهند. رفته رفته صدای بالغ درون شما هم بلندتر خواهد شد و اینجاست که شما به روشنایی راه مییابید.
وقتی صدای درون خود را شنیدید و خود واقعیتان را پیدا کردید، آن وقت راه اینکه چگونه به جایی که جای شما است بروید را هم پیدا خواهید کرد.
در همین زمینه
- خود را به خاطر گذشتهتان تنبیه نکنید
- خودسرزنشگری، کمالطلبی منفی، ترس از آینده
- اگر نمیترسیدی چه میکردی؟
- کنترل زندگی خود را در دست بگیریم
- معرفی کتاب افزایش عملکرد
اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانیهای سایت مطلع میشوید، لطفاً ایمیل خود را در قسمت زیر وارد کنید.