چند وقت پیش در اینستاگرام یک ریل (Reel) دیدم راجع به این موضوع که چطور ممکن است در یک محیط کاری به اصطلاح زیرآب ما زده شود و چطور مواظب باشیم خودمان مسبب این کار نشویم.
چه کنیم که زیرآب ما را نزنند؟
متن پیاده شده ریل را در ادامه میخوانید، بعد از آن هم متن پاسخ من را خواهید خواند:
«یه آدم رو دورادور میشناختم که سالها بود داشت برای شرکتی تو سِمت مدیریت کار میکرد و باعث اخراج چندین نیروی جدید شده بود. این آدم احتمالاً یکی از سیاستمدارترین آدمهاییه که من تو زندگی ملاقات کردهام.
روشی که استفاده میکرد و برای من مدتها طول کشید تا بفهممش این بود: هر زمانی که یه نفر وارد تیمی که این فرد هم جزوش بود میشد، اگه این آدم به هر دلیلی از عضو جدید خوشش نمیاومد، اولین کاری که میکرد این بود که به عنوان یک آدم با تجربه خیرخواه که سالها توی این شرکت کار کرده و همۀ زیروبم مسائل رو میدونه به عنوان کمک به فرد جدید نزدیک میشد و با اون آدم ساعتها در مورد زندگی خودش یا در مورد اتفاقهای مختلفی که ظرف سالها توی شرکت افتاده صحبت میکرد و با این کار ایجاد صمیمیت میکرد.
در واقع سعی میکرد به اون آدم این سیگنال رو بده که من دارم اطلاعات مهمی رو در اختیار تو میذارم چون بهت اعتماد دارم پس تو هم میتونی به من اعتماد کنی. هر شرکت یا سازمانی یه سری خط قرمز داره که به صورت عمومی در موردش صحبت نمیشه، اما آدمهایی که سالها اونجا بودن ازش باخبرن. این فرد این خط قرمزهای نانوشتۀ شرکت رو به صورت داستانهای خیلی عادی و معمولی برای فرد جدید تعریف میکرد.
مثلا دورکاری یکی از خط قرمزهای این شرکت بود. ولی این آدم جوری در مورد این موضوع با فرد جدید صحبت میکرد که انگار اتفاقاً داره بهش انسایدر اینفورمیشن (insider information) میده. که یعنی اتفاقا این ممکنه. فقط این که تو از کی یا به چه طریقی بخوایش مهمه.
و در این حین پشت سر اون آدم با مدیرهای ارشد شرکت صحبت میکرد و خیلی زیر پوستی و آروم یه سری نگرانیهایی که در مورد این آدم داشت رو مطرح میکرد. به مرور زمان، ذهن این آدمها که با شنیدن نگرانیها آماده شده بود حساسیت بیشتری روی رفتار فرد جدید پیدا میکرد و اکثر مواقع هم خیلی طول نمیکشید که اون فرد جدید یکی از خط قرمزهای شرکت رو رد میکرد و اتفاقی که نباید، میافتاد.
اکثر ما وقتی وارد یه محیط جدید می شیم تشنۀ پیدا کردن یه فردی هستیم که بتونیم باش ارتباط برقرار کنیم و بتونیم بهش اعتماد کنیم. اما شما هیچ وقت نمیدونین که ورود شما امنیت چه کسی رو داره به خطر میندازه. بنابراین حواستون باشه و حدادقل توی شیش ماه اول به هیچ کس اعتماد نکنین.»
نظر من در پاسخ به ریل زیرآب زنی
«من نمیدونم این محیط کاری که ازش صحبت میکنید در ایران بوده یا نه و آیا در محیط فارسی زبانان خارج از کشور بوده یا نه، ولی در مورد خاطرهای که گفتید دو تا نکتۀ خیلی مهم هست هر دوش هم در ایران و هم در بین ایرانیان خارج از کشور همیشه مغفول بوده.
یکی اینکه وقتی نیرویی جدیدی وارد سازمان میشه اساساً باید دوره توجیهی براش گذاشته بشه و خیلی از قوانین، پروتکلها، خط قرمزها و سیاستها و خیلی چیزهایی دیگه که اون نیرو لازمه رو بهش بگیم. تو ایران مدیران اصلاً اعتقادی به این مورد ندارن. انگار باید نیرویی استخدام کنن که از قبل همه چیز رو راجع به اون سازمان بدونه و دقیقاً همون انتظارات رو برآورده کنه.
و نکتۀ دوم اینکه همیشه شنونده است که مسئولیت داره نه فردی که ازش غیبت میشه. به فرض من و شما در محیطی کار میکنیم. من تازه وارد سازمان شدم. فردی میاد پیش شما و از من بد میگه. شما چرا باید تحت تأثیر قرار بگیرین؟ به این میگن خطای ذهنی یا خطای شناختی منبع اولیه اطلاعات. ما به افرادی که قبلتر دیدیم بیشتر اعتماد میکنیم تا به افراد جدید. و این ایراد ماست که خام و سادهلوح هستیم و به افراد بدگو و دسیسهچین فضا میدیم.
کار ندارم بقیه مردم دنیا چه کار میکنن. ولی این دو تا از بزرگترین ایرادهای سازمانها و محیطهای جمعی در ایران هست و دقیقاً همین دوتا هست که ما رو از راندمان فردی و جمعی دور میکنه.
در نهایت اینکه، دو تا کار میشه برای محافظت خودمون بکنیم. یکی همین که شما گفتید. یکی هم اینکه اگر با این وجود باز هم محیط سازمان سمی بود. یه مدیران ارشد بگیم و اگر کاری نکردن خیلی راحت سازمان رو ترک کنیم. و در مصاحبۀ شغلی بعدیمون وقتی ازمون پرسیدن چه خط قرمزی یا چه انتظاراتی دارید، دقیقاً همین رو بگیم که این دو مورد خط قرمز ماست و نمیخواهیم در محیطی باشیم که توجیه و آموزش وجود نداره و افراد با دسیسه چینی پشت سر هم صفحه میذارن.»
اما عجب داستان هول انگیزی بود و واقعا پیچیده
و متأسفانه واقعیت مسلم اینه که سیستم با زیرآب زنی بیشتر راه میاد تا با اخلاقی بودن و پذیرش شایستگی