ژانر اساساً مسألۀ نویسنده نیست!
به این پاراگراف از جولین بارنز توجه کنید:
«وقتی کتاب مینویسم به ژانر و دسته و طبقهبندیها فکر نمیکنم. این مشکلِ کتابفروشیها و کتابخانهی ملی کنگره است که بدانند کتاب را در کدام قفسه باید بگذارند. اگر از من بپرسی این که نوشتهای چیست، فقط میگویم «کتاب!» فوقِ فوقش اگر اصرار کنی میگویم نامِ نویسنده است که برای خواننده برچسبِ اصلیِ کتاب میشود. وقتی مینویسی فقط تویی و جهان و کتاب و خواننده؛ دیگر کاری نداری کتابفروش کتاب را توی کدام قفسه میخواهد بگذارد. حالا این کتاب هم واقعاً نمیدانم چیست، اتوبیوگرافی، فیکشن، مموآر؟! ولی یک چیز هم بگویم، اعتراف میکنم طی این سالها ژانرها را تلفیق کردهام، میدانم، یعنی خودم حواسم هست تمایلم به این سمت رفته. یادم هست از همان اول کارِ نویسندگی یک چیز را برای خودم شرط کرده بودم که کمابیش هم بهش پایبند ماندم؛ این که اولین کتابم را از زبان اول شخص بنویسم، دومی را از زبان سوم شخص، و سومی از زبانِ یک زن ــــکه دقیقاً نشد و سومی کتابِ چهارمم شد در واقع. این نقشهی راهی بود برای آموختن تکنیکهای لازم برای نوشتن رمان.»
- متن کامل مقاله را در این جا بخوانید: اندوه علاج ندارد (وبلاگ نشر گمان)
شبیه همین دیدگاه را من دارم. به نظرم کتابفروشها و کتابدارهای کتابخانهها هرگز نخواهند توانست تقسیمبندی و به تبع آن قفسهبندی دقیقی از کتابها داشته باشند. بنابراین وقتی وارد یک کتابفروشی یا یک کتابخانه میشوم دوست دارم به جای پرسیدن این که ادبیات داستانی را کجا مرتب کردهاید و رواشناسی را کجا چیدهاید، دوست دارم خودم توی قفسهها وول بخورم و کتاب به کتاب را نگاهی بیندازم.
کتابها کشفشدنی هستند. برای یک فرد کتابخوان چه معنی دارد که بگوید من فقط فلان نوع کتابها را میخوانم؟ یعنی باید چشمش را به روی انواع دیگر کتابها ببندد؟ برای من کتاب خواندن راهی برای کشف دنیای آدمها و البته کشف دنیای ناشناختههاست. اگر موضوع کسی انسان باشد و بخواهد انسان را بشناسد و زندگی را با تمام نفسش تجربه کند، در این صورت این کنجکاوی را هم خواهد داشت که بخواهید هر بار از دریچۀ کتابی و نویسندهای به دنیا انسانهایی که نمیبیند و نمیشناسد سرک بکشد.
مطابق همین دیدگاه است که من به اعضایی که به انجمن ادبیات داستانی ایده میآیند توضیه میکنم هم و غم خود را روی نوشتن، خواندن، فکر کردن، همیدن و خواندن و نوشتن و خواندن و فکر کردن و فهمیدن و … و صد البته نشر دادن نوشتههایشان بگذارند تا اینکه راه بیفتند دنبال کلمات قلبمه سلمبهای که آدمهایی که در نوشتن عقیم هستند برای پوشش ناتوانی خود استفاده میکنند.
ژانر اساساً مسألۀ نویسنده نیست! ژانر مسأله منقد ادبی است که بعدها آثار یک نسل از نویسندگان خلاق را بررسی کنند و از دل آن ژانرهای ادبی را بیرون بکشند. نویسنده چرا باید دنبال گفتمانهای قلابی و اصطلاحات فیک باشد؟
اگر اهل نوشتن و خواندن باشی مانند عاشق یک قهوه هستی که به جای توضیح و تفسیر دربارۀ درخت قهوه و کاشت و فلان و بیسار، دوست داری قهوههای مختلف با طعمها و رایحههای مختلف را با لذت بنوشی.
اگر عاعشق کتاب هستی باید بروی و لای قفسههای کتابفروشی و یا کتابخانه گم شوی و هر بار کتابی را کشف کنی و با خواندنش دنیای ذهن خودت را گسترش دهی.
از نظر من آدمهایی که فقط کتابهای معروف را میخوانند و با سلقیۀ دیگران فکر میکنند و همیشه به دهان بقیه نگاه میکنند و حرف زدن یاد میگیرند نه فکر کردن بلد هستند، نه زندگی را و نه انسان را خواهند فهمید و نه اصلاً اهل کتابخوانی هستند.
در همین زمینه
- خلاقیت در نوشتن با یک جا نشستن به دست نمیآید
- هنر کم کتاب خواندن بهترین روش کتابخوانی
- بهترین جا برای کتاب خواندن
- کتاب خواندن برای آگاهی یا برای روشنفکری؟
اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانیهای سایت مطلع میشوید، لطفاً ایمیل خود را در قسمت زیر وارد کنید.
Photo by Glen Noble on Unsplash