صد نامۀ عاشقانه اثر نزار قبانی

صد نامۀ عاشقانه اثری متفاوت از نزار قبانی شاعر و دیپلمات شهیر سوری است. او هدف خود از انتشار این صد نامۀ عاشقانه را در مقدمه‌ی کتاب اینگونه شرح می‌دهد:

«این صد نامه که آن‌ها را منتشر می‌کنم یادمانده‌ای‌ست از عشق‌ها و محبوب‌های من، که نمی‌خواستم آنها را منتشر کنم؛ مبادا به کسی خیانت و ظلم کرده باشم. من شاعری هستم که مانند همه‌ی مردان برایم یادگارهایی از عشق به جا مانده است که از آن‌ها شرمگین نیستم. این یادگارها مجموعه‌ای از نامه‌ها است که شجاعت لازم برای سوزاندن آنها را ندارم.

 انکار نمی‌کنم که به سوزاندن آنها اندیشیده بودم. سوزاندن آنها مانند انتشارشان مرا از نگهداری یادگارهای ارزشمند، یعنی نامه‌هایی که باید از آنها نگهداری می‌کردم، رها می‌ساخت. هر کدام از این دو کار، یعنی سوزاندن و انتشار، محبوبه‌هایم را نیز که با نگهداری نامه‌ها در نزد من زندانی بودند، آزاد می‌ساخت.

آن‌گاه که محتوای این نامه‌ها را وارسی کردم، پاره‌ای از آنها را بسیار شبیه به شعر و پاره‌ای دیگر را حقیقتاً شعر یافتم. این ویژگی نامه‌ها، مرا از سوزاندن آنها منصرف ساخت. آن‌گاه از بین انبوه نامه‌ها، صد نامه یا قسمت‌هایی از یک نامه را که در آن نظام شعری و عاطفه انسانی وجود داشت، برگزیدم.

گرچه معتقدم مرزی که مردم بین زندگی خصوصی و حیات اجتماعی هنرمند قائلند مرزی ساختگی است، ولی بر این باورم که نویسنده جز در نامه‌های خصوصی‌اش در نهایت و اوج آزادی قرار ندارد»

صد نامۀ عاشقانه را آقای ابولقاسم قوام و خانم زهرا یزدان‌نژاد به طور مشترک ترجمه کرده‌اند. این کتاب به همت نشر نیماژ منتشر شده است.

درباره‌ی نزار قبانی

در ویکی‌پدیا مدخل نزار قبانی می‌خوانیم که او یک دیپلمات سوری بود که همسر اولش را در حادثه‌ی بمب‌گذاری مقابل سفارت عراق در بیروت از دست داد (سال ۱۹۸۱). این حادثه روی او اثر شگرفی داشت. به طوری که او بارها در مورد وی شعرهایی سروه است.

علاوه بر این حادثه‌ی تلخ، خودکشی خواهرش در اثر یک ازدواج تحمیلی در سال ۱۹۳۸ و مرگ پسر نوجوانش در اثر بیماری قبلی، دو حادثه‌ی مهم دیگر در زندگی فردی و همچنین شعری وی می‌باشند.

در جایی گفته است که می‌خواهد دنیای عرب را تغییر دهد. او می‌خواست این تغییر را از راه شعر محقق کند تا جهان عرب برخورد بهتری با زنان داشته باشد.

هر چند که نزار قبانی شاعر زن و عشق است، اما او بعدها در اثر حوادث سیاسی مرتبط با فلسطین و جهان عرب، زمانی که سفیر کشورش در چین بود، بعد از بیست سال کار دیپلماتیک، استفعا داد و اعلام کرد که از این پس به صورت تمام وقت به شعر خواهد پرداخت. از این پس او به شعر سیاسی و شعر مقاومت روی آورد.

بریده‌هایی از کتاب صد نامه‌ی عاشقانه

کتاب صد نامۀ عاشقانه به خوبی نشان‌دهندۀ روح لطیف و شاعرانه‌ی او می‌باشد. در این نوشته بریده‌هایی را به عنوان نمونه ذکر کرده‌ام. اما این بریده‌ها جای کتاب اصلی را نخواهند گرفت.

اگر این شعرها را مطابق طبع خود یافتید، مطمئن باشید خواندن اصل کتاب و تمام شعرها به طور کامل بسیار برای شما لذت بخش خواهد بود


می‌خواهم شعری برایت بگویم

که شبیه هیچ شعر دیگری نباشد.

و زبانی برایت بیافرینم

که از ابعاد اندامت و مساحت عشق من برتر باشد.

می‌خواهم از ورق‌های فرهنگ لغت سفر کنم

و از دهانم گذرنامه بگیرم

از حرکت گردشی دهانم خسته‌ام

دهان دیگری می‌خواهم

که هر گاه خواستم به درخت گیلاس یا چوب کبریتی بدل شود.

دهانی تازه می‌خواهم که کلماتی از آن بیرون بیایند

همانگونه که پری‌های دریایی از دریا بیرون می‌آیند.

همانگونه که کبوتران سپید از کلاه شعبده‌باز بیرون می‌آیند.

ای زنی که قبل از تو کسی نبوده

و بعد از تو نیز نباشد

می‌خواهم به لب‌های تنبلت بیاموزم

چگونه نام مرا هجی کنند.

و چگونه نامه‌هایم را بخوانند.

می‌خواهم تو را زبان قرار دهم.


وقتی خداوند

زنان را بین مردان تقسیم کرد

و تو را به من بخشید،

احساس کردم

خداوند

چهره‌اش را به من نشان داد.

برخلاف آن‌چه در همه‌ی کتاب‌های آسمانی

آمده است.

احساس کردم

به من سیب بخشیده و به دیگران گندم،

مرا حریر پوشانده

و دیگران را کرباس

خداوند هیچ نامه‌ای را

جز نامه‌های عاشقانه نمی‌پذیرد

و به هیچ نامه‌ای

جز نامه‌های عاشقانه پاسخ نمی‌دهد.

وقتی جوابم را گرفتم

و بازگشتم،

و تو را

مانند شکوفه‌ی مگنولیا بر روی دستانم می‌بردم

و بر دستان خدا بوسه می‌زدم.

و بر ماه و تک تک ستارگان،

بر کوه‌ها،

بال پرندگان،

و ابرهای انبوه

 بوسه می‌زدم.

ابرهایی که پیوسته در گذرند،

ابرهایی که هنوز به مدرسه می‌روند

بر جزیره‌هایی که بر نقشه

نقش بسته‌اند

و پیوسته در حافظه‌ی نقشه‌ها

باقی می‌مانند.

بوسه می‌زدم

بر آیینه‌هایی که به زودی

در آن بازنموده خواهی شد.

به شانه‌هایی که با آن‌ها،

خود را خواهی آراست

بوسه می‌زدم.

و بر بال همه‌ی کبوتران سپیدی

که به زودی،

جهاز عروسی تو را خواهد برد.


اگر روزی با مردی رو به رو شوی

که بتواند ذره ذره تو را به شعر تبدیل کند

و تار مویی از گیسوانت را به شعر تبدیل کند

مردی که قادر باشد چون من

وادارت کند

با شعر غسل کنی

با شعر سرمه بکشی

با شعر شانه کنی

از تو می خواهم

«در رفتن با او تردید نکن»

مهم این نیست

که متعلق به او باشی

مهم این است

که متعلق به شعر باشی


به باد گفتم

که بر گیسوانت شانه زند

باد

عذر خواست

فرصتش کم بود

و گیسوان تو دراز


وقتی تصمیم گرفتم

که واپسین خلیفه را بکشم

و برپایی دولت عشق را

که تو ملکه‌ی آنی،

اعلام کنم،

می‌دانستم

که تنها گنجشکان

در این انقلاب همراه من‌اند.


درازی عمر من

به بلندی موی تو بسته است.

وقتی آن را افشان بر شانه‌هایت می‌بینم

که مانند تابلوی سیاه‌مشقی

با جوهری چینی

و بال‌های چکاوک است

بر آن نام‌های آسمان می‌آویزم.

آیا می‌دانی

چرا به پرستش موهایت عقیده دارم؟

چرا که داستان عشق ما

از سطر اول تا آخر

در آن نقش بسته است

موی تو دفتر خاطرات ماست

پس آنرا به کسی وامگذار

نگذار کسی این دفتر را بدزدد.


میان ما بیست سال فاصله است

اما آنگاه که لبان من و تو

بریکدیگر بوسه می‌زنند،

شیشه‌ی عمر می‌شکند

و اختلاف سن از میان می‌رود.


ناخن‌های عشق ما

بلند شده است.

باید ما،

آن‌ها را کوتاه کنیم.

وگرنه

هم تو را

خواهد کشت

و هم

مرا!


کمی از حدقه‌ی چشمانم دور شو

تا رنگ‌ها را

تشخیص دهم.

از دستم بلند شو

تا که حجم هستی را بفهمم

و قانع شوم

که زمین،

گرد است


باران بر هر دوی ما می‌بارید،

و بر بالای بارانی‌های‌مان،

هزاران هزار،

سبزه می‌روئید.

اما

بعد از رفتن تو

باران،

بر من،

تنها

بارید

و هیچ چیزی

بر بارانی‌ام

جوانه نزد.

در همین زمینه


اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانی‌های سایت مطلع می‌شوید، لطفاً ای‌میل خود را در قسمت زیر وارد کنید.