یکم) تو میتوانی کشف ساده من از زندگی باشی. چرا گفتم ساده؟ نه قضیه آنقدرها هم ساده نیست. یک کشف است! کشف یعنی اینکه تا حالا غافل و سردرگم بودهای و ناگهان چیزی توی ذهنت اتفاق میافتد که متوجه چیزی میشوی که تا حالا نبودهای. برای این که این جرقه در ذهنت رخ بدهد باید نگاهت به دنیای اطرافت تغییر کند. باید با چشمهای بازتری به بیرون نگاه کنی. خوب حالا به نظرت این کار سادهای است که یک نفر آدم سر به هوا و حواس پرت، موفق به کشفی شود که زندگیاش و تمام دنیای ذهن و روحش را عوض کند؟ باید چیزی باشد که با بقیه چیزها فرق کند. چرا گفتم چیز؟ باید کسی باشد که با بقیه آدمها فرق داشته باشد تا باعث این تحول ذهنی و روحی بشود. تو همان کشفی هستی که نه ساده هستی، نه ساده اتفاق میافتی و نه بودنت را میشود ساده
ادامۀ مطلبماه: شهریور ۱۳۹۸
اگر مثل هم نبودید که دور هم جمع نمیشدید!
عنوان این پست یک ضربالمثل رومی است: اگر مثل هم نبودید که دور هم جمع نمیشدید. آدمها چیزی که دوست ندارند را تحمل نمیکنند. آنها همچنین با کسی که به آنها هیچ نزدیکی فکری و روحی نداشته باشد، نشست و برخاست نخواهند کرد. شاید صورت این صحبت خیلی واضح به نظر برسد. اما کمی باید در مورد آن فکر کرد. اول اینکه آدمها چیزی که دوست ندارند را تحمل نمیکنند، پس وقتی به شما میگویند که آنها هم مثل شما از کسی یا چیزی دل خوشی ندارند اما چه کنند که فلان و بهمان و چه و چه؛ شما هم مثل من اینطور حرفها را باور نکنید. من اینگونه توجیهها را میگذارم به حساب رودربایستی یا گاهی خیلی بدتر ریاکاری. دوم اینکه شما هم وقتی با گروهی میپرید ولی ته دل در مورد آنها غر میزنید که چرا این و چرا آن و چه و چه؛ به خود نهیب بزنید
ادامۀ مطلبهیچ باغچهای بدون کرم خاکی نیست!
خاک هر باغی را به اندازه کافی بچالی* چند کرم خاکی در آن خواهی یافت. گذشتهی هر آدمی هم از همین قاعده تبعیت میکند. هر کدام از ما زوایای پنهانی در زندگی خود داریم. همانطور که از قدیم گفتهاند: گل بیخار خداست. به عبارتی اگر گل را میخواهی، خار را هم باید بخواهی. زمانی رابطهای عمیق با دیگران خواهیم داشت که به جای عیبجویی و قضاوت کردن در مورد رفتارهای آنان، به آنان فرصت دهیم تا چهرهی شفافتری از خود نشان دهند. انگلیسیها در این مورد اصطلاح جالبی دارند: اسکلتی در گنجه قایم کردن. هم اینکه باید بپذیریم آدمها همانی که هستند، هستند و ما باید آنها را همانطور که هستند بپذیریم. نهایت ماجرا این است که فردی از خود رفتارهایی نشان میدهد که ممکن است نتوانیم به او اعتماد کنیم. ولی کارآگاه بازی و کنجکاش در زندگی خصوصی دیگران بیشتر یک رفتار بیمارگونه است تا عاقلانه. همچنین باید از
ادامۀ مطلبقضاوت کردن در مورد دیگران
دو نفر بدبو را کنار هم بنشانید، از بوی بد هم گله خواهند کرد. البته نه رو در رو که پشت سر هم بدگویی خواهند کرد. – فلانی هست! میشناسیش که؟ آره همون! اینقد بود میده که نگو. آدمها درخت چناری که توی چشمشان فرو رفته است را نمیبینند ولی پر کاهی که روی موهای شماست را میبینند. خواستهی ما هر چه که باشد، برای ما مشروع و موجه است. همان خواسته را در دیگران عیب میدانیم. از بچهی ما هر حرکتی سر بزند طبیعی است ولی همان حرکت در کودک دیگری نشانهی بیادبی و بیتربیتی اوست. قضاوت کردن در مورد دیگران و نقل آن در دورهمنشینیهای دوستانه یا فامیلی عادتی است که در ما نهادینه شده است. آنقدر که گاهی متذکر شدن این نکته که چرا باید در مورد دیگران فکر کنیم! و بعد قضاوتهای خود را در جایی بازگو کنیم، عجیب به نظر میرسد. مرتبط با قضاوت کردن
ادامۀ مطلب