اگر تا فردا زنگ زد که هیچی؛ اگر هم نه که، دیگه هیچی دیگه!

باد توی حیاط چرخ می‌زند. تنش را به وسایل توی حیاط می‌مالد و هر از گاهی هم می‌آید پشت در اتاقم و سعی می‌کند از درز پایین در خودش را تو بکشد. سرم را از توی مانیتور در می‌آورم و آن را سمت ساعت روی دیوار می‌چرخانم. هر چند که ساعت گوشۀ پایین سمت راست مانیتور هست ولی من هم‌چنان دوست دارم به ساعت عقربه‌ای روی دیوار نگاه کنم. شاید به خاطر این باشد که ساعت عقربه‌ای درک بهتری از زمان به من می‌دهد! شاید هم یک عادت کهنۀ دیگر که تغییرش برای من مشکل است. ساعت از ۴.۳۰ دقیقه گذشته است. یعنی قرارمان سرجاش است؟! از ظهر هر چه بهش زنگ زده‌ام تلنفش را جواب نداده. اگر گوشی را جایی جاگذاشته بود یا اتفاقی برایش افتاده بود که حتماً تا حالا شارژ تمام کرده بود و خاموش شده بود. شاید هم مثل دفعۀ قبل گوشی‌اش را سر شیف جاگذاشته

ادامۀ مطلب