آیا دزد کتاب با بقیهی دزدها تفاوت دارد؟ شاید اینکه کتاب یک کالای فرهنگی هست و با خیلی کالاهای دیگر متفاوت است، ما فکر میکنیم که دزدی کتاب رفتاری متفاوت با بقیه دزدیهای متداول است.
طبق آنچه در مقاله میخوانیم از جهاتی چند این حرف درست مینماید. اما در نهایت من دزد کتاب را از بقیه دزدها جدا نمیکنم. من فرد کتاب دزد زیاد دیدهام. حتی در بین دوستان خیلی نزدیکم هم این خصیصه را دیدهام. با مقایسهی بقیه رفتارهای این افراد با رفتار دزد کتاب بودنشان، مایلم این را هم به بقیه حالتها بیفزایم که کتاب دزدی یک رفتار بد محسوب میشود که ناشی از دوست نداشتن جامعه است. به این معنا که این افراد رفتار قانونمند و احترام به حقوق ناشر، مولف و عمومیت جامعه را کاری اشتباه میدانند. از نظر آنها جامعه محل زیستشان دوست داشتنی نیست. این افراد فکر میکنند چون شرایط جامعه فلان و فلان و فلان است لذا «حق» دارند دست به چنین رفتارهایی بزنند.
آیا دزد کتاب مشکل روانشناختی دارد؟
البته در قسمتی از مقاله اشاره شده است که اکثر کتابهای دزدی خوانده نمیشوند. این امر عجیب نیست.
یک تیپ از افرادی که دست به دزدی میزنند، افراد جمع کننده هستند. این افراد وسواس جمع کردن دارند. برای آنها فقط جمع آوری کردن اشیاء مهم است.
گروهی از افراد دزد کتاب که من دیدهام از چیز دیگری رنج میبرند. آنها فکر میکنند اگر کتابی را همین الان برندارند، ممکن است آن را برای همیشه از دست بدهند. این افراد البته زیر مجموعهی یک مجموعهی بزرگتری هستند: افرادی که کتابهای زیادی میخرند ولی آنها را ممکن است هرگز نخوانند. افرادی که در گروهها و کانالهای تلگرامی زیادی عضو هستند ولی هیچ گاه آن مطالب را نخواهند خواند.
فردی که در پی یک منبع خاص برای نگارش مقالهای یا کتابی باشد، چه از راه امانت گرفتن کتاب از فردی، یا کتابخانهی عمومی شهر یا کتابخانه فلان دانشگاه یا حتی زنگ زدن به ناشر و خرید تلفنی و اینترنتی آن منبع را خواهد یافت و خواهد خواند.
گروهی که ترس از دست دادن دارند همیشه در حال نگه داشتن حجم عظیمی وسایل اضافه در خانه هستند. این افراد ممکن است به اشکال مختلف این ترس خود را نشان دهند. یک گروه ترس از دست دادن کتاب دارند. لذا کتابهای زیادی را میخرند. حال گروهی کوچکتر که پول خرید کتاب ندارند به دلایلی دزدیدن آن را توجیه میکنند. آیا این کتابها خوانده خواهد شد؟
دربارهی مقالهی دزد کتاب
این مقاله بسیار خواندنی است. و البته به نظرم فتح بابی است برای مباحث جامعه شناختی مهمی به طور ضمنی میتوان از مقاله استنباط کرد. مقاله از سایت «وینش» نقل میشود. نویسندهی مقاله خانم زهرا ملوکی فارغ التحصیل جامعه شناسی از دانشگاه تهران هستند. از ایشان به خاطر نگارش این مقالهی مفید بسیار متشکرم. نوشتههای ایشان همیشه برای من خواندنی و آموزنده بوده است.
دزد کتاب
دوستم تعریف میکند که در سالهای دانشجویی یک دوستی داشته که هر سال قبل از نمایشگاه کتاب، لیست کتابهایی را که میخواسته مینوشته، از دوستان و آشنایان سفارشهایشان را میگرفته، کولهبار سفرش را میبسته، میآمده تهران و به غرفههای نمایشگاه دستبرد میزده است. لیستش شاید شامل کتابهایی بوده که قیمتهایشان عمدتاً از توان خریدش بالاتر بودهاند، منابع به دردنخور امتحانهای کلاسی، کتابهای مرجع، کمیاب و یا عنوانهایی که در لحظهای به خصوص و بیدلیل جلوی چشمش برق زدهاند.
دزدِ کتاب دوستم تعریف میکند که در سالهای دانشجویی یک دوستی داشته که هر سال قبل از نمایشگاه کتاب، لیست کتابهایی را که میخواسته مینوشته، از دوستان و آشنایان سفارشهایشان را میگرفته، کولهبار سفرش را میبسته، میآمده تهران و به غرفههای نمایشگاه دستبرد میزده است. لیستش شاید شامل کتابهایی بوده که قیمتهایشان عمدتاً از توان خریدش بالاتر بودهاند، منابع به دردنخور امتحانهای کلاسی، کتابهای مرجع، کمیاب و یا عنوانهایی که در لحظهای به خصوص و بیدلیل جلوی چشمش برق زدهاند. دزد کتاب بیبرو برگرد یک عاشق کتاب است که عشقش میتواند از دایرهی تملک کتابها بیرون نرود. منظورم این است که همهی کتابهایی که دزدیده میشوند خوانده نمیشوند و این را دارم به استناد حرفهای تعدادی از عزیزانی میگویم که خودشان تجربهی کتابدزدی داشتهاند! از یک جمع حدوداً ۱۰۰۰ نفره در اینستاگرام پرسیدم: «هیچوقت شده کتاب بدزدی؟» و در کمال ناباوری ۴۹ پاسخ بله و ۹۱ جوابِ خیر دریافت کردم. ۴۲ نفر بعد از جواب مثبت، از تجربیاتشان نوشتند که بعضاً دربارهی کتابدزدیِ دیگرانی بود که آنها شاهد یا خبردارش بودهاند، عدهای تجربهی دزدیشان را منتسب کردند به کتابی که زمانی از کتابخانه یا دوستی قرض گرفته و دیگر پسش نداده بودند. بچه باحالها در توضیح انگیزههای کتابدزدی یکی از پر تکرارترین جوابها این است که «برای خنده دزدیدم». این افراد معمولاً نوجوانها و جوانهایی هستند که به قصد نوعی تخلیهی هیجانی که میتواند از یک شرطبندی دستهجمعی ناشی شده باشد دست به کتابدزدی میزنند. «یک بار هم با دوستم از نمایشگاه کتاب چهارباغ اصفهان قرآن دزدیدیم فقط برای اینکه بخندیم و خندیدیم.» پول نداشتیمها اصلیترین توجیه کتابدزدیدن در جوابهایی که گرفتهام، نداشتن پول خرید کتاب است. دانشجوهایی که اغلب نمایشگاه کتاب و یا کتابخانهی دانشگاهشان را نشانه گرفتهاند برای برداشتن کتابهایی که پول خریدش را ندارند و بعد هم بچهها که از کتابخانهی کانون پرورش فکری، شهرکتاب محله یا کتابخانهی مدرسهشان کتاب دزدیدهاند. «در بچگیم و از نمایشگاه(کتاب دزدیدهام). در خانوادهی ما ردیف بودجهی کتاب برای من تعریف نشده بود و من هم لهله میزدم برای کتاب…». گروه نجات بخش عمدهی جوابهایی را که گرفتهام، در این گروه دستهبندی میکنم. «دزدی فرهنگی» آشناترین ترکیبی است که یک دزدِ کتاب، کارش را با آن تطهیر میکند. یک نفر برایم نوشته بود که فقط از کتابخانه و آن هم کتابهایی را دزدیده که مسؤلینش قرار بوده جمعآوریشان کنند. «کتابخونهی متروکهای بود که دست یک آدم بیخورد بود، توی یه فضای دولتی. من از اونجا چندتا کتاب “دزدیدم” به بهانهی نجات اونا.» «یکی رو از کتابخونه که از دستشون در رفته بود و خمیر نکرده بودند. یکیشم چاپ نمیشد دیگه، سه سالم بود امانت نگرفته بودنش.» «اخیراً کتابی رو از یک نهاد دزدیدم که مدتها بود دلم میخواست داشته باشمش. اما جایی اون رو نمیفروخت. خود اعضاء اون نهاد هم به اون کتاب علاقه یا نیاز نداشتن. اصلاً مهم نبود که اون کتاب باشه یا نباشه. اما برای من مهم بود.» یک نفر ترکیب بامزهی «گرفتن حضانت کتابها از کتابخانهی دانشگاه» را درمورد تجربهاش به کار برده است. و دوست دیگری برایم تعریف میکرد که چطور موقع برداشتن کتابی از کتابخانهی دوست پدرش خودش را راضی کرده که «من برای داشتن این کتاب آدم مناسبتری هستم.» چرا؟ چون آن کتاب در کتابخانهی دوست پدر وصلهی ناجوری بوده در کنار کتابی دیگر که نشان میداده صاحبش نه تنها آن کتاب به خصوص را نخواهد خواند که کلاً هم اهل خواندن نیست. مبارزها «زمان شاه کتابخانه دانشگاه میخواست کتابهایی را جمعآوری کنه، اسمهای کتابها را پیدا کردیم و یواشکی برداشتیم.» البته نجاتدهندگان کتابها به گروههای امداد و نجات کتابهای در حال مرگ (از دست دستگاههای کاغذخمیرکن و آدمهای کتابنخوان) محدود نمیشوند. یکی از اساتیدم تعریف میکند که چطور در جوانی و در گرماگرم روزهای انقلاب، کتابدزدی را به نفع توزیع برابر علم و دانش کاری همسنگ مبارزه تلقی میکردهاند. برداشتن بیاجازهی کتابها از کتابخانهها و کتابفروشیها، امروز هم البته در مسلک عدهای مساوی آنارشیسم، مبارزه با سرمایهداری، برهم زدن نظم موجود و جدل با دولتها فرض میشود. «گروهی از بچههای کوی دانشگاه هر سال این کار رو توی نمایشگاه با ذوق و شوق انجام میدادن و سرش مسابقه میگذاشتن و اون رو مبارزه با نظام سرمایهداری میدونستن…» با یکی از کسانی که به کتابدزدی از نشرهای بزرگ افتخار میکند وارد گفتگوی کوتاهی میشوم. میگوید یک بار هم گیر افتاده و تعهد داده اما به کارش معتقد است. اعتقاد دارد که این ضرر و زیانها به جیب کتابفروش نمیرود و از اینکه به کار ناشر سودجو ضربه بزند حالش خوش میشود. دوست دیگری که از ۳۵ درصد جواب مثبت به تجربهی دزدی کتاب به تنگ آمده برایم نوشته: «میدونی تا وقتی آگاه نشده باشی که برای این کتاب چه هزینههایی شده و این کتاب صاحبانی داره، توجیه میکنی. اما از وقتی بفهمی برای تولید هر یک کتاب چند نفر دستاندر کارند و از همون راه نون میخورند، کاملاً متفاوت میشه. صنعت نشر لاغر ما واقعاً بیچارهتر از این توجیهاته و در نهایت هم دزدی دزدیه و غیر قابل توجیه. حتی منی که خودم این کار رو کردم بعداً بسیار پشیمون شدم و هی سعی کردم یکطوری جبران کنم.» شیوههای برخورد با دزد کتاب تجربهی کتابدزدی اغلب از زبان ناشران و کتابفروشها بیان میشود. آنها تعریف میکنند که معمولاً دزدهای کتاب را بیسر و صدا گیر انداخته، نصیحتشان کرده، کتاب یا پولش را گرفته و یا در مواردی اجازه دادهاند بدون هیچ حرفی از فروشگاه خارج شود. لیبلهای پشت جلد، دوربینهای مداربسته و گیتهای دم در، در گیرافتادن دزدکتابها کمابیش مؤثر بودهاند و برداشتن کتاب اگر مکرر باشد پای پلیس به ماجرا باز خواهد شد. عزیزی برایم نوشته که در روزهای نوجوانی که عادت داشته به دزدیدن کتاب، فروشندهی شهرکتاب محلهشان با او برخورد خوبی کرده، به او گفته کتابی را اگر میخواهد حاضر است کمکش کند و این شده که دزدی کتاب جایش را داده به عادت کمکخواستن به وقت نیاز. دوست دیگری از تجربهی ناخوشایندی نوشته که در آن شاهد کتابدزدی پیرمردی ظاهراً کتابخوان بوده و عدهای هم گفتهاند که دزدی کتاب از کتابخانه، دزدیدن فرصت و تجربهی دیگرانی است که قرار بوده آن کتاب را بخوانند، برای همین با برخوردهای سفت و سخت نگهبانها و مسؤلان سالنها تماماً موافقاند. چه کتابهایی بیشتر از همه دزدیده میشوند؟ در مطلبی میخواندم که یک کتابفروشی کوچک در انگلیس در فروشگاهش استندی گذاشته با عنوان «کتابهایی که بیشترین سرقت را داشتهاند». تابلو یا نمایشگاهی مضحک و جالب توجه که کتابهای ادبی در آن جایگاه ویژهای دارند. آمار کتابخانهها از کتابهای دزدی اما میگویند که رتبهی اول این سرقتها مربوط است به کتاب مقدس(که طبق فرمان هشتمش دزدی ممنوع است) و سپس کتاب رکوردهای گینس. در جوابهای نظرسنجی اینستاگرام من هم چند مورد اشاره به دزدی قرآن وجود داشت که آن را بیشتر مجاز از نوعی شیطنت و به چالش کشیدن باورهای دینی فرض میکنم. مورد جالب دیگر اما دزدیدن کتابهای خودیاری است که در همان مطلب انگلیسیزبان به آن اشاره شده بود. دستهای از دزدکتابها هستند که جرأت خریدن کتابهای دانش عمومی و یا خودسازی را ندارند. خریدن «فلسفه برای احمقها»، «ادبیات کلاسیک در سی روز» و یا «اصول شاد زیستن» برای همگان آسان نیست و چه بسا دزدین چنین کتابهایی برای عدهای از خریدن رسمیشان با اسم و چهرهی خودشان آسانتر باشد!
دزد کتاب بیبرو برگرد یک عاشق کتاب است که عشقش میتواند از دایرهی تملک کتابها بیرون نرود. منظورم این است که همهی کتابهایی که دزدیده میشوند خوانده نمیشوند و این را دارم به استناد حرفهای تعدادی از عزیزانی میگویم که خودشان تجربهی کتابدزدی داشتهاند!
از یک جمع حدوداً ۱۰۰۰ نفره در اینستاگرام پرسیدم: «هیچوقت شده کتاب بدزدی؟» و در کمال ناباوری ۴۹ پاسخ بله و ۹۱ جوابِ خیر دریافت کردم. ۴۲ نفر بعد از جواب مثبت، از تجربیاتشان نوشتند که بعضاً دربارهی کتابدزدیِ دیگرانی بود که آنها شاهد یا خبردارش بودهاند، عدهای تجربهی دزدیشان را منتسب کردند به کتابی که زمانی از کتابخانه یا دوستی قرض گرفته و دیگر پسش نداده بودند.
بچه باحالها
در توضیح انگیزههای کتابدزدی یکی از پر تکرارترین جوابها این است که «برای خنده دزدیدم». این افراد معمولاً نوجوانها و جوانهایی هستند که به قصد نوعی تخلیهی هیجانی که میتواند از یک شرطبندی دستهجمعی ناشی شده باشد دست به کتابدزدی میزنند. «یک بار هم با دوستم از نمایشگاه کتاب چهارباغ اصفهان قرآن دزدیدیم فقط برای اینکه بخندیم و خندیدیم.»
پول نداشتیمها
اصلیترین توجیه کتابدزدیدن در جوابهایی که گرفتهام، نداشتن پول خرید کتاب است. دانشجوهایی که اغلب نمایشگاه کتاب و یا کتابخانهی دانشگاهشان را نشانه گرفتهاند برای برداشتن کتابهایی که پول خریدش را ندارند و بعد هم بچهها که از کتابخانهی کانون پرورش فکری، شهرکتاب محله یا کتابخانهی مدرسهشان کتاب دزدیدهاند.
«در بچگیم و از نمایشگاه(کتاب دزدیدهام). در خانوادهی ما ردیف بودجهی کتاب برای من تعریف نشده بود و من هم لهله میزدم برای کتاب…».
گروه نجات
بخش عمدهی جوابهایی را که گرفتهام، در این گروه دستهبندی میکنم. «دزدی فرهنگی» آشناترین ترکیبی است که یک دزدِ کتاب، کارش را با آن تطهیر میکند. یک نفر برایم نوشته بود که فقط از کتابخانه و آن هم کتابهایی را دزدیده که مسؤلینش قرار بوده جمعآوریشان کنند.
«کتابخونهی متروکهای بود که دست یک آدم بیخورد بود، توی یه فضای دولتی. من از اونجا چندتا کتاب “دزدیدم” به بهانهی نجات اونا.»
«یکی رو از کتابخونه که از دستشون در رفته بود و خمیر نکرده بودند. یکیشم چاپ نمیشد دیگه، سه سالم بود امانت نگرفته بودنش.»
«اخیراً کتابی رو از یک نهاد دزدیدم که مدتها بود دلم میخواست داشته باشمش. اما جایی اون رو نمیفروخت. خود اعضاء اون نهاد هم به اون کتاب علاقه یا نیاز نداشتن. اصلاً مهم نبود که اون کتاب باشه یا نباشه. اما برای من مهم بود.»
یک نفر ترکیب بامزهی «گرفتن حضانت کتابها از کتابخانهی دانشگاه» را درمورد تجربهاش به کار برده است. و دوست دیگری برایم تعریف میکرد که چطور موقع برداشتن کتابی از کتابخانهی دوست پدرش خودش را راضی کرده که «من برای داشتن این کتاب آدم مناسبتری هستم.» چرا؟ چون آن کتاب در کتابخانهی دوست پدر وصلهی ناجوری بوده در کنار کتابی دیگر که نشان میداده صاحبش نه تنها آن کتاب به خصوص را نخواهد خواند که کلاً هم اهل خواندن نیست.
مبارزها
«زمان شاه کتابخانه دانشگاه میخواست کتابهایی را جمعآوری کنه، اسمهای کتابها را پیدا کردیم و یواشکی برداشتیم.»
البته نجاتدهندگان کتابها به گروههای امداد و نجات کتابهای در حال مرگ (از دست دستگاههای کاغذخمیرکن و آدمهای کتابنخوان) محدود نمیشوند. یکی از اساتیدم تعریف میکند که چطور در جوانی و در گرماگرم روزهای انقلاب، کتابدزدی را به نفع توزیع برابر علم و دانش کاری همسنگ مبارزه تلقی میکردهاند. برداشتن بیاجازهی کتابها از کتابخانهها و کتابفروشیها، امروز هم البته در مسلک عدهای مساوی آنارشیسم، مبارزه با سرمایهداری، برهم زدن نظم موجود و جدل با دولتها فرض میشود.
«گروهی از بچههای کوی دانشگاه هر سال این کار رو توی نمایشگاه با ذوق و شوق انجام میدادن و سرش مسابقه میگذاشتن و اون رو مبارزه با نظام سرمایهداری میدونستن…»
با یکی از کسانی که به کتابدزدی از نشرهای بزرگ افتخار میکند وارد گفتگوی کوتاهی میشوم. میگوید یک بار هم گیر افتاده و تعهد داده اما به کارش معتقد است. اعتقاد دارد که این ضرر و زیانها به جیب کتابفروش نمیرود و از اینکه به کار ناشر سودجو ضربه بزند حالش خوش میشود.
دوست دیگری که از ۳۵ درصد جواب مثبت به تجربهی دزدی کتاب به تنگ آمده برایم نوشته: «میدونی تا وقتی آگاه نشده باشی که برای این کتاب چه هزینههایی شده و این کتاب صاحبانی داره، توجیه میکنی. اما از وقتی بفهمی برای تولید هر یک کتاب چند نفر دستاندر کارند و از همون راه نون میخورند، کاملاً متفاوت میشه. صنعت نشر لاغر ما واقعاً بیچارهتر از این توجیهاته و در نهایت هم دزدی دزدیه و غیر قابل توجیه. حتی منی که خودم این کار رو کردم بعداً بسیار پشیمون شدم و هی سعی کردم یکطوری جبران کنم.»
شیوههای برخورد با دزد کتاب
تجربهی کتابدزدی اغلب از زبان ناشران و کتابفروشها بیان میشود.[۱] آنها تعریف میکنند که معمولاً دزدهای کتاب را بیسر و صدا گیر انداخته، نصیحتشان کرده، کتاب یا پولش را گرفته و یا در مواردی اجازه دادهاند بدون هیچ حرفی از فروشگاه خارج شود. لیبلهای پشت جلد، دوربینهای مداربسته و گیتهای دم در، در گیرافتادن دزدکتابها کمابیش مؤثر بودهاند و برداشتن کتاب اگر مکرر باشد پای پلیس به ماجرا باز خواهد شد.
عزیزی برایم نوشته که در روزهای نوجوانی که عادت داشته به دزدیدن کتاب، فروشندهی شهرکتاب محلهشان با او برخورد خوبی کرده، به او گفته کتابی را اگر میخواهد حاضر است کمکش کند و این شده که دزدی کتاب جایش را داده به عادت کمکخواستن به وقت نیاز. دوست دیگری از تجربهی ناخوشایندی نوشته که در آن شاهد کتابدزدی پیرمردی ظاهراً کتابخوان بوده و عدهای هم گفتهاند که دزدی کتاب از کتابخانه، دزدیدن فرصت و تجربهی دیگرانی است که قرار بوده آن کتاب را بخوانند، برای همین با برخوردهای سفت و سخت نگهبانها و مسؤلان سالنها تماماً موافقاند.
چه کتابهایی بیشتر از همه دزدیده میشوند؟
در مطلبی میخواندم که یک کتابفروشی کوچک در انگلیس در فروشگاهش استندی گذاشته با عنوان «کتابهایی که بیشترین سرقت را داشتهاند».[۲] تابلو یا نمایشگاهی مضحک و جالب توجه که کتابهای ادبی در آن جایگاه ویژهای دارند.دزد کتاب
آمار کتابخانهها از کتابهای دزدی اما میگویند که رتبهی اول این سرقتها مربوط است به کتاب مقدس(که طبق فرمان هشتمش دزدی ممنوع است) و سپس کتاب رکوردهای گینس. در جوابهای نظرسنجی اینستاگرام من هم چند مورد اشاره به دزدی قرآن وجود داشت که آن را بیشتر مجاز از نوعی شیطنت و به چالش کشیدن باورهای دینی فرض میکنم.
مورد جالب دیگر اما دزدیدن کتابهای خودیاری است که در همان مطلب انگلیسیزبان به آن اشاره شده بود. دستهای از دزدکتابها هستند که جرأت خریدن کتابهای دانش عمومی و یا خودسازی را ندارند. خریدن «فلسفه برای احمقها»، «ادبیات کلاسیک در سی روز» و یا «اصول شاد زیستن» برای همگان آسان نیست و چه بسا دزدین چنین کتابهایی برای عدهای از خریدن رسمیشان با اسم و چهرهی خودشان آسانتر باشد!
[۱]به استثنای مطلبی که اخیراً در مجلهی مروارید و از زبان دزدکتابها خواندهام. خرده فسادهای شیک و فرهنگی، چرا دزدی میکنم؟ ، فریده غائب
[۲] HTTPS://ELECTRICLITERATURE.COM/INDIE-BOOKSTORES-TELL-US-ABOUT-THEIR-MOST-STOLEN-BOOKS/
دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از مقالههای این سایت مطلع میشوید:
دیدگاهتان را بنویسید