تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری

تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری منفی بوده است یا مثبت؟ شاید جواب دهید که «بستگی دارد!» یا «نمی‌توان خیلی صریح نظر داد!»

اما من فکر می‌کنم که خیلی راحت می‌توان به این پرسش جواب صریح داد. به نظر من تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری خیلی هم مثبت بوده است. دلایلش هم در زیر می‌خوانید.

 

منفی‌باف‌ها و مرتجعین

ابتدا باید این را بگویم که همیشه در میان مردم، که در ایران خیلی بیشتر هستند، افراد هستند که گرایشات ارتجاعی دارند. این افراد همیشه از هر چیز تازه‌ای فرار می‌کنند. برای خود توجیهاتی هم دارند.

یادم می‌آید در بین افراد کتاب‌خوان و قلم به دست کم ندیدم که عده‌ای به «روزنامه» بتازند. این افراد معتقد بودند که روزنامه آن عمق لازم را ندارد و مثل کتاب عمل نخواهد کرد.

همچنین یک حرف فوق کلیشه‌ای و بسی ابلهانه: روزنامه‌ها دروغ می‌نویسند.

سؤال: یعنی کتاب‌ها راست می‌نویسند؟ تلویزیون‌ها راست می‌گویند؟

اینکه روزنامه را دروغگو یا شارلاتان یا حتی کم عمق و ناکارآمد بدانیم خیلی ساده به خاطر این است که با این ابزار نو آشنایی نداریم و نمی‌دانیم باید چگونه از آن استفاده کنیم.

دلیل دوم آن هم اعتراف به نداشتن قدرت درک مسائل و تحلیل است. اینکه انتظار داشته باشیم همه راست بگویند چون ما قدرت تحلیل نداریم، عذر بدتر از گناه است.

وقتی از زمانه و ریتم تغییرات عقب بمانی همه چیز را در هاله‌ای از تصورات قدیمی خودت تفسیر می‌کنی.

دیگر اینکه نگاه آسیب‌زننده‌ای که در بین بعضی روشنفکران ما وجود دارد این است که نوعی نگاه «مقدس‌پنداری» به کتاب دارند. یا به عبارتی هر چه که به شکل مکتوب در یک کتاب چاپ شد درست و عمیق و ایده‌آل است. و هر چه به هر شکلی در هر جای دیگری چاپ شد، یا بیان شد یا به هر شکل صوتی و تصویری دیگری منتشر شد، غیرعمیق، غیرموجه، سطح پایین، زرد و غیرقابل اتکا است.

لذا همیشه در مقابل هر پدیده‌ی جدیدی از قبیل روزنامه، رادیو و تلویزیون موضع‌گیری وجود داشته است.

آیا اینکه عده‌ای در گوشه‌ای کز کنند و پدیده‌های نو را تحریم کنند، دنیا از پیشرفت دست می‌کشد؟

دیدیم که روزنامه‌ها، مجلات هفتی و ماهانه و همچنین شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی چه نقشی در درگیر کردن عامه مردم با مباحث علمی، فرهنگی و سیاسی – اقتصادی داشته‌اند.

فقط نکته‌ای که هست وقتی من و شما کنار بنشینیم هستند عده‌ای که با اطلاعات غلط ذهن مردم را همانجایی که می‌خواهند هدایت می‌کنند.

به قول شیخ محمد شبستری:

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

اما به هر حال زمانه به این منوال نگذشت. با اینکه عده‌ای با روزنامه‌خوانی مخالف بودند، روزنامه‌ها و مجلات هفتگی و ماهانه راه خود را در میان مردم باز کردند و تبدیل به پایگاه‌های پرطرفداری شدند.

اینکه می‌گویم عده‌ای با روزنامه و هر نوع نشریه ادواری مخالف بودند، نباید فکر کنید منظور من سال‌های دهه‌ی سی یا قبل از آن است. من دارم از سال‌های ۷۸ و بعد از آن صحبت می‌کنم.

درست زمانی که خواندن و آگاه شدن دقیقاً همان چیزی بود که لازم داشتیم.

 

زمانی که اینترنت نبود

زمانی که اینترنت و وبلاگ و وب‌سایت گستردگی امروز را نداشتند و در دسترس همه نبود، از زاویه مجلاتی چند با نویسندگان و روشنفکران جامعه تماس داشتیم. این دریچه کوچک که گاه از این ماه تا آن ماه به روی ما باز می‌شد محمل خوبی برای مقدس سازی مشتی آدم معمولی بود.

خیلی راحت از این ماه تا آن ماه صبر می‌کردیم که فلان ماهنامه به زیور طبع آراسته شود. بعد دوان دوان به سمت روزنامه فروشی که ماهنامه را تهیه کنیم. جلد نشریه به عکسی از یک نویسنده یا چهره فرهنگی مزین شده بود و تیتری با این عنوان از او نقل شده بود که «آه من چقدر درد دارم».

این نشان می‌داد در این شماره مصاحبه‌ای ویژه با وی داشته‌اند.

ما هم خوشحال‌تر از آنکه بتوان تصور کرد دوان دوان خود را می‌رساندیم به خانه که بنشینیم به خواندن آن مصاحبه‌ی احتمالاً خیلی طولانی.

شاید تجربه کرده باشید که این مصاحبه‌های طولانی با کلی ژست و ادا و اطوار و حرف‌های گنده گنده چه تأثیری روی نسل جوان می‌گذاشت.

با همین نوع مصاحبه‌ها یک فرد فوق معمولی برای یک نسل تبدیل به یک غول فوق متفکر می‌شد. به همین راحتی.

نمی‌خواهم در این نوشته به این بپردازم که تأثیراتی که روی ما می‌گذاشت را یکی یکی نام ببرم و همه رو به تفصیل توضح بدهم. اما مهم‌ترین آن‌ها تزریق سم ایده‌آلیسم و پرفکشنیسم شدید در نسل جوان بود. دیگر انتقال روحیه ناسازگاری با جامعه! هر چه با چیزهای بیشتری مخالف باشی خفن‌تر هستی. و بالاخره از بقیه مهم‌تر کند شدن جوانان در عمل.

این را هم بگویم که فقط این نوبد که یک ماهنانه بخوانیم. و این هم نبود که همه‌ی اینها تدثیر منفی روی ما بگذارند.

اول اینکه حتماً یکی دو روزنامه و تعداد قابل توجهی هفته‌نامه و ماهنامه را می‌دیدیم و مطالعه می‌کریدم.

روند نو شده جامعه بستگی به روند طرح افکار چالشی و نو دارد. وقتی شما در طی یک سال مرتب در همه نشریات فقط تعدادی مصاحبه با تعداد خاصی چهره‌ی فرهنگی و هنری دارید و آن‌ها هم با چنان طمطراقی از درد کشیدن و کار کردن و زحمت کشیدن صحبت می‌کنند، برای تو این عادی قلمداد می‌شود که مدت زمان طولانی کار نوشتن یا خواندن چیزی را طول بدهی!

بقیه موضوع را فکر می‌کنم لازم نیست توضیح بدهم که چه بر سر روحیه جوانان می‌آمد.

 

تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری

اما اینترنت آمد و همه این مناسبات را تغییر داد.

اینترنت آمد و همه‌ی ما خواه‌ناخواه به سمت نوشتن در بستر وبلاگ و شبکه‌های اجتماعی کشیده شدیم.

فکرش را بکن حالا روزنامه‌ی شخصی خودت را داری. خواننده داری. با دیگرانی در شهرهای دیگر ارتباط می‌گیری و قس علیهذا.

برای کسی مثل من هم که انگلیسی یادگرفته بودم، سایت روزنامه نیویورک تایمز و بعدها سایت‌ها و مقاله‌های انگلیسی بیشتر و بیشتر، یک دریچه خیلی فراخ‌تر فراهم می‌کرد.

وقتی به آشنایی بیشتری با دنیای غرب پیدا کردم متوجه شدم که اهل کتاب در غرب مثل ما نیستند که مدتی طولانی در نشئه خواندن یک کتاب پر از ادعا و تصاویر ذهنی غرق شوند.

آدمهایی را دیدم که در طی ۴۰ زندگی حرفه‌ای بیش از ۲۰۰ کتاب نوشته بودند. یا نوجوانانی که وبلاگ بررسی کتاب داشتند و هفته‌ای یک کتاب می‌خواندند!

و بعدها فهمیدم تیراژ روزانه خیلی روزنامه‌ها در دنیا به راحتی چند برابر کل تیراژ تمام روزنامه‌های ایران است.

رفته رفته اینترنت و به طبع آن شبکه‌های اجتماعی آنقدر در بین مردم جا باز کرد که آقایان غول‌های تنهایی و ادعا هم وارد این شبکه‌ها شدند و شروع به نوشتن کردند.

حالا زمانی رسیده بود که کسی به طور پیش‌فرض به این غول‌ها توجه نمی‌کرد. اینان باید از غار تنهایی خود بیرون می‌آمدند و برای جلب توجه و معرفی خود تلاش می‌کردند.

از آنجایی که گفته‌اند: تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد؛ عیب و هنر خیلی از دوستان هم رفته رفته هویدا شد.

خیلی از نویسندگان زیر ذره بین آمدند و بسیاری از طرفداران بی چون و چرای خود را از دست دادند.

ابراز عقیده و انتشار روزانه یادداشت بر بستر اینترنت مانند چاقوی دو لبه است.

یا بزرگ می‌شوی و معروف. یا چنان زمین می‌خوری که توانایی برخاستنت نخواهد بود.

بزرگ شدن از طریق وبلاگ‌نویسی هم البته به هیچی چیزی جز محتوای خودت بستگی ندارد. چون دنیای وبلاگ‌نویسی با دنیایی که در آن روزنامه‌ها و تلویزیون‌های جریان اصلی به چهره‌سازی می‌پردازند و بقیه را در سایه نگه‌می‌دارند فرق دارد.

به این ترتیب خیلی از این غول‌ها برای ما شکستند. شبکه‌های اجتماعی سلبریتی‌های یک شبه در شعر و داستان به وجود آوردند ولی آن‌ها هم دیری نپاییدند.

از طرفی هم پتانسیل‌های خیلی بزرگتری که به یمن دنیای قبل از اینترنت شانس شکوفایی نداشتند با وبلاگی شخصی مطرح شدند.

امروز می‌بینم که افرادی هستند که خیلی با استعدادتر از خیلی نویسندگان سرشناس ما هستند. تنها راه اینکه نهایت شکوفایی در یک نسل به وجود بیاید این است که نهایت شانس برای طرح افراد باشد. کجا بهتر از بستر اینترنت.

وبلاگ شما مانند روزنامه شخصی شما عمل می‌کند. اگر پادکست می‌سازید یک رادیوی یک نفره هستید. اگر هم به تولید ویدئو در جایی مانند آپارات یا یوتیوب مشغول هستید که خوب، یک تلویزیون یک نفره دارید.

این شما و این بستر نامحدود طرح ایده و عقیده. تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری مثبت بود چون توانست خیلی از آدم‌هایی که حرفی برای گفتن نداشتند و فقط ادعا بودند و ژست روشنفکرانه، برای ما برملا کند.

تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری مثبت بوده است چون به همه این شانس را داده است تا روزنامه، رادیو و تلویزیون یک نفره داشته باشیم و به بیان عقاید و افکار خود بپردازیم.

تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری مثبت بوده است چون به ما این شانس را داده تا خود به جامعه خود بشناسانیم. چه زمانی فردی کتاب شما را به راحتی خواهد خرید؟ یا در آموزش‌های شما ثبت نام خواهد کرد؟ طبیعتاً زمانی که آشنایی خوبی با شما داشته باشد.

تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری مثبت بوده است چون مجالی برای طرح افکار متفاوت فراهم کرده است.

زمانی که شما یک مقاله در مجله‌ای چاپ می‌کنید، خوانندگان چگونه می‌توانند نظرات خود را بیان کنند؟

اما در پای پست شما در وبلاگ یا شبکه‌ی اجتماعی نظرات مخالف مجال طرح دارند. همچنین وقتی شما راجع به موضوع خاصی در گوگل جستجو می‌کنید با نظرات گاه متناقض رو به رو می‌شوید که در نهایت شما را به فکر کردن وادار می‌کند.

اما در جایی که جریان اصلی رسانه‌ها هم‌صدا نظری را بیان می‌کنند، چه بسا که ما هرگز با روی دیگر مسأله آشنا نشویم.

به قول آن بنده خدا که وقتی چیزی را به شما نشان می‌دهند، بگردید ببینید چه چیزی را به شما نشان نمی‌دهند!

تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری مثبت بوده است چون درک ما را از جهان اطرافمان بسیار وسیع‌تر کرده است.

برای مردمی که اصلاً کتاب نمی‌خوانند، مورد استقبال قرار گرفتن یک کتاب به شکل گسترده فقط یک معنی دارد: بنا بر هر دلیلی که معروف شده‌ای، مردم از این جهت کتابت را می‌خوانند که نام کسان دیگری را به جز نام تو نمی‌دانند.

خوب نگاه کنید به قفسه‌ی کتاب‌خانه‌های خانگی مردم ایران: چشمهایش بزرگ علوی، بوف کور صادق هدایت، بیگانه آلبرکامو، کلیدر محمود دولت آبادی و احتمالاً کتابی چند از جلال آل احمد. و تمام!

چیزی حدود ۱۵ سال است که تدریس خصوصی می‌کنم و هر جایی وارد هر خانه‌ای شدم همین چند کتاب را دیدم به همراه تاریخ زندگی کوروش و داریوش و کتابی چند جلدی با عنوان اطلاعات عمومی.

همین. تمام کتابهایی که قفسه‌ی کتاب‌خانه شخصی مردم دیده‌ام همین‌ها بوده است و تمام. چرا؟ چون نام کس دیگری را نشنیده‌اند و اطلاعی راجع به هیچ نویسنده، روشنفکر، ریاضیدان و دانشمند دیگری ندارند.

به نظر تاثیر اینترنت بر روی کتاب و روزنامه و روشنفکری بسیار مثبت بوده است چون که مثل آب در خوابگه مورچگان دنیای خیالی همه ما را به هم ریخت و ما را مجبور به تفکر و تقلای بیشتری کرده است.


مقاله‌های بیشتر


Photo: Unsplash