وقتی باران باریدن گرفت پاشو از خانه بیرون برو و در خیابانهایی که خیس نو شدن شدهاند قدم بزن. بگذار باران تو را هم تازه کند. مثل همین گلها و برگها. مثل همه گنجشکها تو هم در باران غرق شو و بگذار همهی آنچه مال دیروز است در همان دیروز بماند. امروز را دریاب و رویش دوباره جوانههای بعد از باران را. خاک خیس میخورد و ذره ذره تازه میشود. همین که خاک باران را جرعه جرعه نوشید، عطشش فرو مینشیند. خاک پیام روئیدن میدهد تو هم به روئیدن فکر کن. به جوانههای فکری که هر چقدر کوچکند و نادیده انگاشته میشوند اما روزی بزرگ میشوند. هر درخت بزرگ روزی جوانهی کوچکی بوده که بعد از روزی بارانی با امیدواری زیاد پوستهی زمین را شکافته و بیرون آمده است. همان روزی که خیلیها از باران و خیس و شل آن مینالیدهاند درختی متولد شده است که امروز چنار بزرگی شده است. ببین که دستهای خودش را از این سر تا آن سر باز کرده و به تمام پرندهها پناه داده است. تو هم به جوانههای کوچکی که در تو میرویند امید داشته باش، آنها روزی چنان بزرگ میشوند که همهی ایدههای کوچکتر را زیر سایهی خود میگیرند. وقتی باران باریدن گرفت پاشو از خانه بیرون برو و در خیابانهایی که خیس نو شده شدهاند قدم بزن. بگذار باران تو را هم تازه کند. رنگین کمان را آنهایی میبینند که از خانه بیرون بیایند و باران را لمس کنند.
در همین زمینه
- خوشا خشم و ناراحتی. خوشا کمطاقتی. خوشا تنهایی.
- بعداً وجود نداره، بعداً آدم پیر میشه
- لیوانها میآیند و میروند، قهوه را به خاطر بسپار
- ساکت باش، بخوان، بنویس و منتشر کن!
در پایان امیدوارم از این قطعهی زیبا از موتزارت لذت ببرید:
اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانیهای سایت مطلع میشوید، لطفاً ایمیل خود را در قسمت زیر وارد کنید.
Photo by Paul Beesley on Unsplash