فلسفۀ وجودی داستان مینیمال در این دو جمله خلاصه میشود: اگر بتوانیم حرفمان را در سه جمله بگوییم چرا باید چهار جمله حرف بزنیم؟ اگر میتوانیم با جملات سه کلمهای منظورمان را برسانیم چرا باید جملات ما چهار کلمه داشته باشند. از آن جایی که به مرور تبدیل شدهام به آدمی که تمایل دارم کمتر حرف بزنم ولی بیشتر بگویم، داستان مینیمال برای من نوع قابل توجهی در نویسندگی خلاق است.
بارها پیش آمده که از خواندن کتابی چندصد صفحهای ناامید شدهام. چون که هر چه بیشتر جلو رفتهام دیدهام که حرفهای کمتری برای گفتن وجود دارد. و چه بسا که در همان موضوع پست وبلاگی را خواندهام که با چندهزار کلمه کاری بسیار بهتر از آن کتاب چندصد صفحهای انجام داده است.
گاهی سعی کردهام داستان مینیمال بنویسم. به مرور در این وبلاگ منتشرشان را میکنم. یکی هم داستان زیر است:
داستان میمینال سگ بودن
یک
مرد وارد کوچه شد. یک کت و شلوار سفید با پیراهن سفید پوشیده بود. چند قدمی برنداشت که سگ کثیفی را در انتهای دیگر کوچه دید راهش را کج کرد و از کوچه بیرون رفت. با خودش گفت این سگ ممکن است لباس مرا کثیف کند، الان فرصت اینکه قبل از مهمانی دوباره برگردم لباسم را عوض کنم ندارم.
دو
سگی وارد کوچه شد. تازه از بازی با آب توی جوی کنار خیابان بیرون آمده بود. هنوز مقدار زیاد لجن روی موهای بدنش بود. مردی را دید که در انتهای دیگر کوچه با دیدن او مسیرش را عوض کرد و از کوچه بیرون رفت. در خود احساس غرور کرد و گفت: او از من ترسید. احتمالاً خیلیها هستند که از من میترسند. سگ بودن چقدر خوب است.
نوشتۀ اسماعیل اصلانی دیرانلو
چقدر خوب است که شما هم چند داستان چندکلمهای یا چندجملهای در قسمت کامنتها بنویسید.
اطلاعات بیشتر
توصیه میکنم دو مقالۀ زیر را هم مطالعه کنید. توجه داشته باشید به داستانهای مینیال فلش فیکشن (flash fiction) هم میگویند. در همین زمینه یک مجموعه داستان به نام sudden fiction منتشر شده است که معروفترین اثر در این حوزه است. این کتاب در ایران با ترجمه اسدالله امرایی و نشر قطره منتشر شده است.
چند داستات بیشتر
در زیر لیستی از دیگر داستانهای مرا میبینید که به نوعی روحیۀ مینیمالیستی دارند
در همین زمینه
Image by Freepik