داستان تا چه حدی میتواند کوتاه باشد و در عین حال واقعا داستان بماند؟ داستان کوتاه چند کلمه دارد؟ این پرسش همیشه در بین داستاننویسان مرسوم بوده است. پاسخ به این سؤال اما، اینقدرها هم راحت نیست. چرا که از یک سو این سؤال مطرح است که واقعاً چرا باید عددی تعین کرد که نشان دهندهی کمترین تعداد کلمات ممکن برای یک داستان کوتاه باشد. مثلاً اگر این عدد ۵۰۰ است، آنگاه داستانی که ۴۹۹ کلمه دارد داستان کوتاه نیست؟ اگر داستان کوتاه نیست، پس چیست؟ معمولاً نام داستان کوتاهِ کوتاه را میبرند. این نام ترجمهای از flash fiction یا sudden fiction است. حال فرض کنیم که برای این «چرا» پاسخی یافتیم. مشکل دیگر کار این است که چگونه باید این کار را کرد؟ چرا که دیدگاههای مختلفی در خصوص میزان کوتاهی داستان کوتاه ابراز شده است. بعضی از اساس هر نوشتهای که کمتر از ۵ یا ۶ صفحهی متداول باشد را نمیپذیرند (محافظه کارها). بعضی داستانی که بیش از این تعداد صفحات نوشته شده باشد را داستان کوتاه نمیدانند (عجولان کم حوصله). عدهای که متعادلتر برخورد میکنند دوست دارند داستانهای کمتر از یکی دو صفحه را نام دیگری برنهند.
محافظهکاران و داستان کوتاه
محافظهکاری به خودی خود سد بزرگی در مقابل خیلی از ایدهها و خلاقیتهایی است که هر نسل با خود به همراه میآورد. به راستی محافظهکارها چه فکر میکنند؟ چرا آنها فکر میکنند برداشت آنها از داستان کوتاه بهترین و درستترین برداشت ممکن است؟ هر نسل جدیدی با خود دیدگاهها و استانداردهای جدیدی به همراه میآورد. نسل جدید باید و نبایدهای نسل قبلی را تا جایی برمیتابد. اما در نهایت خود در پی درانداختن طرحی نو است. این درست است که خیلی از این دیدگاهها و استانداردهای تازه خام هستند و عجولانه ارائه شدهاند. شاید خیلی از آنها فقط در سطح فرم باشد و چه بسا که در پاسخگویی به پرسشهای متنوع موجود دربمانند. اما تا بحثی نباشد و گفت و گویی شکل نگیرد چگونه راههای جدید به روی ادبیات گشوده خواهد شد؟ آنهایی که برای تعداد کلمات داستان کوتاه ساحت قدسی قائل هستند، آیا هرگز فکر کردهاند که اولین داستان کوتاه نویسان در مواجه با رماننویسان متعصب چه انتقادهایی را شنیده و چه پاسخهایی دادهاند؟ آیا همیشه تاریخ نگاه داستاننویسان به داستان کوتاه همین بوده که الان هست؟ پاسخ به این پرسش البته که روشن است. اما اگر این تغییرات که از نظر بعضی محافظهکاران به عنوان استادنداردهای غیرقابل تغییر پذیرفته شدهاند، در طی سالها صیقل خوردن به دست آمدهاند، چرا از این به بعد هم این مفاهیم صیقل نخورند؟ من فکر میکنم محافظهکارها سقف نگاه تاریخی کوتاهی دارند. این دیدگاههای جزماندیشانه از کمبود مطالعه است. همهی کسانی که از نظر ما صاحب نظران بی رقیب و الگوی بی بدیل داستان نویسی هستند، در زمانهی خود آدمهای نوآور و خط شکنی بودهاند. لذا نمیتوان به بهانههای واهی سد راه نوآوری نسلهای جدید شد. از بعضی از دوستان عزیز که بر روی تعداد زیاد کلمات به عنوان یک فاکتور برتری در داستان کوتاه اشاره میکنند، باید پرسید که چرا فکر میکنند به صرف روده درازی و نوشتن کتابی با چندصد صفحه لزوماً کار بزرگی انجام شده است؟ چرا فکر میکنند که صرف طولانی نویسی باعث خلق یک شاهکار ادبی خواهد شد؟ برای این دوستان توصیه میکنم حتماً گزیدهی داستانهایی از گابریل گارسیا مارکز که احمد گلشیری با جلد سیاه رنگ و توسط انتشارات نگاه منتشر کرده است را بخوانند. در مقدمه این کتاب ارزشمند میخوانیم که وقتی گابریل گارسیا مارکز اثر خارقالعاده صد سال تنهایی را به دست ناشر میسپرد این اثر چند بار و توسط چند ویراستار اصلاح میشود. هر بار زوایدی از آن حذف میشود و در نهایت وقتی اثر آماده چاپ است، دوباره توسط ویراستار ۸۰ صفحه دیگر از آن کم میشود. حتی نامی را که مارکز برای این کتاب انتخاب کرده بود هم عوض کردند. خود مارکز کتاب را با نام «خانه» نوشته بود و ویراستار یا ناشر (به درستی خاطرم نیست چون کتاب را چند سال پیش خواندهام) نام صد سال تنهایی را پیشنهاد میدهد. اگر قرار بود که صرف نظرات گابریل گارسیا مارکز اعمال شده بود و هیچ تغییری در هیچ قسمتی از کتاب داده نشده بود، اثری با اطناب بسیار و نام خانه به بازار آمده بود و مثل کتابهای اولیه مارکز شکست خورده بود.
عجولان بیسواد کمحوصله و داستان کوتاه
من این روزها با آدمهای عجول و سطحی زیادی رو به رو میشوم. من نمیدانم این عزیزان با نوشتن و خواندن چه کاری دارند. ولی هستند و ادعای نوشتن و خواندن میکنند. روی دیگر سکه محافظهکارها اینانند که اصرار دارند استاندردهای خود به همه تحمیل کنند. ورد کلام این دوستان این است که زمانهی طولانی نویسی سرآمده است و دیگر نباید چیزی بیشتر از ۲۰۰ کلمه نوشت. چون مردم دیگر چیزهای طولانی را نمیخوانند. بگذارید صحت یا عدم صحت این ادعا را کسانی بررسی کنند که امکان کار آماری را در بُعد وسیع آماری دارند. به نظر من این بضاعت فکری و لغوی این دوستان است که مسبب اصرار بر کوتاه نویسی ایشان بوده است. این دوستان اصرار عجیبی دارند که به هیچ وجه نباید طولانی نوشت. اگر گفتهی ایشان درست باشد در این صورت باید 90 درصد ایدههای خود را رها کنیم چون برای پرداختن به خیلی از موضوعات به بیش از ۲۰۰ کلمه نیاز داریم. شما فرض کن ۲۰۰۰ کلمه، باز هم همان آش و همان کاسه. نه تنها در ادبیات داستانی که در هر زمینهای از فکر و فرهنگ بشری با تعداد محدود کلمات خیلی از فعالیتهای فکری را برای همیشه کنار گذاشت. به کتابهای تاریخی، فلسفی، جامعه شناسی، روانشناسی و … دیگر نگاهی بیندازید. خیلی از این کتابها حجم معقولی دارند. اما وقتی بخواهیم موضوعی بزرگ را در ابعاد مختلف آن به رشتهی تحریر دربیاوریم آنگاه میبینیم که ناچار به نوشتن کتابهای قطور خواهیم بود. ویژگی بارز این دوستان این است که کتاب کم خواندهاند. دیگر ویژگی اینان این است که بستر اصلی فعالیت آنها فضای اینترنت و آن هم در پلتفرهمهایی مانند اینستاگرام، تلگرام، توئیتر و … است. ویژگی سوم که در خیلی از این دوستان عجول دیدهام تمنای زیاد برای دیده شده است. لذا با افرادی عجول و سطحی طرفیم که بضاغت فکری و لغوی کمی دارند، کتاب کم میخوانند و درد اصلی آنان نه اندیشه که دیده شدن در لباس اندیشه است. از چنین تیپهای سخصیتی چه انتظاری دارید؟ من این افراد را به دستفروشانی تشبیه میکنم که فکر میکنند چون افراد بیشتری در پیادهرو از کنار آنان عبور میکنند یعنی فروش بیشتری خواهند داشت. حال آنکه همهی ما دیدهام که خیلی از واحدهای تجاری با سود میلیاردی اصلاً در معرض دید عموم نیستند! بلکه در طبقهی چندم یک ساختمان تجاری بلند در منطقهای خلوت از شهر هستند. سطحی بودن این عزیزان ویژگی اصلی این دوستان است. داستان کوتاه نوشته شده توسط اینان هم خیلی کم مایه و مجرد است. داستانی با دنیایی گنگ و به دور از زندگی واقعی مردم. محتوا کجاست؟ در غیبت محتوا داستان کوتاه میشود مشتی بازی با کلمات و بازی عجولانه با فرم. مردم چرا باید چنین اثری را بخوانند؟
بهترین بچهی عالم دربارۀ داستان کوتاه چه میگوید؟
ابتدا به ساکن این را بگویم که خودم فردی طولانی نویس هستم. همچنین از مطالعهی طولانی چه بر روی کاغذ و چه بر روی صفحهی مانیتور لذت میبرم. اما برای من هیچ وقت معیار ارزشگذاری یک اثر تعداد کلمات آن اثر نبوده است. گاه با ۱۰۰ کلمه میتوان یک شاهکار خلق کرد. گاه با ۱۰۰ صفحه میتوان یک شاهکار ادبی خلق کرد . بنابراین باید تأکید بر محتوا و تکنیکهای حاکم بر اثر باشد. و اینکه نویسنده چقدر توانسته با مهارت کافی حرف خوبی را در مناسبترین کلمات ممکن بیان کند. بنابراین به نظر من باید بحث تعداد کلمات را به طور کل کنار گذاشت. بحران نامگذاری که چه چیزی داستان کوتاه است چه چیزی رمان کوتاه یا رمان یا داستان بلند و غیره و غیره همه از این بحث تعداد کلمات ناشی میشود. لذا بیائید همهی این بحثها را به یکباره کنار بگذاریم و به جای آن بر روی خلاقیت و عمق محتوا کار کنیم. بر روی این کار کنیم که تکنیکهای حاکم بر داستان کوتاه به شکل پخته و سنجیدهای در جای مناسب خود به کار گرفته شده باشد. همچنین لازم است بودن تعصب به معرفی نمونههای موفق داستان بپردازیم. چه داستان کوتاه، چه داستان کوتاه کوتاه و چه رمان در هر صورت نویسندگان موفق و خلاقی را به روی خود دیدهاند. کتاب «بهتری بچهی عالم» تلاشی است در همین راستا. در مقدمه کتاب بهترین بچهی عالم اینگونه میخوانیم:
«داستان تا چه حدی میتواند کوتاه باشد و در عین حال واقعا داستان بماند؟ کتاب حاضر تلاشی است برای یافتن پاسخ درخور به این پرسش. پاسخی که به هر صورت قطعا ذهنی است. خیلی چقدر است؟ داستان عالی و منسجم «یک داستان خیلی کوتاه» ارنست همینگوی حدود ۷۵۰ کلمه است و هیچ کدام از داستانهای این مجموعه از آن بیشتر نیست.
ضمناً هیچ کدام از داستانهایی که در اینجا می خوانید از ۲۵۰ کلمه کمتر تجاوز نمیکند. جرمی اشترن همه ساله مسابقهای را به عنوان بهترین داستانهای کوتاه کوتاه جهان ترتیب میدهد و همه ساله در پاییز برندگان و داستانهای آنها در فصلنامهی سان داگ: ساوت ایست ریوو معرفی میشوند
عنوان عمومی «دم داستان» را برای این مجموعه برگزیدهایم. مجموعهی دیگر که به عنوان «داستان ناگهان» طبقهبندی شده در محدودهی طول داستان تفاوتهایی با داستانهای این مجموعه دارد. تفاوت مقدار کلمات حدود ۱۰۰۰ کلمه است. داستانهای این مجموعه کامل و پخته است. درست مثل همهی داستانهای دیگر و داستانهای مطرح و جدی توفیق در نحوه بیان و عمق داستان است نه در تعداد کلمات. در شفافیت دید و اهمیتی است که به انسان میدهد. چشماندازی که در آن خواننده قادر باشد تا جنسی از جنم زندگی واقعی بیابد.
اما کم هم میتواند گاه زیاد باشد. نگاه پر معنی در لمحهای از زمان، بیش از نگاهی ممتد یا خیره ماندن کارکرد دارد. داستانهایی که پیش روی شماست عرض شعبده نمیکند و صدای چهچهی فلوت نیست، بلکه نمایشی کوتاه کوتاه یا قطعهای موسیقایی است که حواس آدمی را جمع میکند. برخی از آنها حال و هوای خاص به آدم می بخشد و برخی ذهن آدم را بیدار می کنند. بعضی از آنها ما را به کسانی میشناساند که دوستشان داریم و برخی پدیدههایی نامأنوس و ناشناخته اما قابل درک را در این جهان گسترده اما محدود پیش روی ما میگذارد. و بعضی از آنها یک تنه چند کارکرد دارد و برخی همه را یک جا دارد و این یعنی همان چیزی که هر داستان خوبی به خواننده می دهد طول و تفصیل از فرقی نمیکند.
هدف اولیهی ما در گردآوری این مجموعه، ارائه داستانهایی بود که در یک صفحه جا بگیرد و خواننده اول و آخر داستان را یکجا داشته باشد. و به نوعی قرائتی متفاوت از داستان عرضه کردیم. بنابراین با چنین پیش فرضی داستانی در دو صفحه و حجم ۷۵۰ کلمه به عنوان فرضی کلی و حد نهایی مناسب جلوه میداد. مشتاقانه به جستجوی چنین داستانهایی پرداختیم و اسم آنها را گذاشتیم دم داستان تا توجه خواننده و تمرکز او به هم نخورد و نگاه و حواس او پرت نشود. داستانهایی که فیالفور درک میشود. طی مدت ۳ سال مجموعهای گردآوردیم شامل چندین هزار داستان. صدها داستان از آن مجموعهی اولیه به دوستان ادیب و دانشجویان ادبیات دادیم تا بخوانند. قرار شد داستانها را بخوانند و از ۱ تا ۱۰ نمره بدهند و از آن میان با در نظر گرفتن رتبهبندی خودمان و آنها معدلی گرفتیم و این مجموعه گرد آمد. بحث با ناشر هم این بود که هر داستان در یک صفحه و نهایتاً دو صفحه بگنجد. البته در این میانه مشکلات طراحی را در نظر نیاورده بودیم. و یکنواختی متن که خواننده را خسته میکند در محاسبات ما نیامده بود. خط سیر سریع و مینیمالیستی این داستانها مشخصه کلی آنهاست .جالب است که بدانید ذائقهی عمومی برای ایجاز در داستان طی سالیان دراز نوسانات داشته است. ۵۰ سال پیش داستان خیلی کوتاه را فقط مجلات آوانگارد مثل لیبرتی چاپ میکرد. اما تا ۱۵ سال پیش مجلات وزین و معتبر ادبی داستان زیر ۵ صفحه چاپ نمی کردند. کار سادهای نیست که بگوییم نویسندهها چنین داستانهایی نمینوشتند و یا آنکه دبیران بخشهای ادبی از پذیرفتن آنها سر بازمیزند. اما به عنوان کسی که هم نویسنده بودم و هم دبیر ادبی با اطمینان میگویم که دبیران ادبی در آن زمان داستانهای خیلی کوتاه را نمی پذیرفتند و سبُک می دانستند. حالا بگذریم از اینکه تعدادی از آنها آن را بوالهوسی به حساب می آوردند. بعدها نویسندگان قدری مانند ریموند کارور و جویس کرول اوتس به این داستانها پرداختند. و در مجلات معتبری مثل نورث آمریکن به چاپ رساندند. در پایان دهه ۸۰ شکل و فرم داستان خیلی کوتاه با عناوین دم داستان و داستان ناگهان با اقبال فراوان روبرو شد. داستانهای بسیار کوتاه زیر ۱۰۰۰ کلمه بازار را پر کرد طوری که الان شما را با مجموعهای در یک جلد آشنا میکنیم. خوش آمدید خوش آمدید و خوش آمدید. بخوانید و لذت ببرید. دم داستان در نسل نو داستاننویسی حکایتی تازه است. خوشحالیم که با شما داستان خوانان و دانشجویان ادبیات در زمینه طول داستان هم بحثی داشته باشیم و این داستانها را با یک سوال تقدیم کنیم یک داستان چه میتواند کوتاه باشد و در عین حال داستان..؟»
امیدوارم از خواندن این کتاب لذت فراوان ببرید.
در همین زمینه
اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانیهای سایت مطلع میشوید، لطفاً ایمیل خود را در قسمت زیر وارد کنید.
دیدگاهتان را بنویسید