داستان‌نویسی سپیدسرایی نیست!

داستان‌نویسی از قرن ۱۹ به بعد مورد توجه زیادی قرار گرفته و تاکنون رشد قابل ملاحظه‌ای داشته است. در این مقاله به نکاتی در باب داستان‌نویسی می‌پردازیم که ممکن است علی رغم واضح بودن، گاهی که نه، خیلی اوقات نادیده گرفته شوند.

داستان‌نویسی؛ دیروز و امروز

داستان کوتاه یکی از هنری‌ترین و فنی‌ترین گونه‌های داستان‌نویسی است.  احساس می‌کنم که نوشتن داستان کوتاه فرع بر داستان‌نویسی محسوب می‌شده است. شاید بشود گفت در ابتدا داستان‌نویسی بیشتر به معنای نوشتن رمان تعبیر می‌شده است. داستان کوتاه کمتر مورد توجه بوده است.

امروزه اما نوشتن داستان کوتاه با اقبال بیشتری رو به رو شده است. از یک سو، نویسندگان بیشتری به نوشتن داستان کوتاه روی آورده‌اند. از دیگر سو، تعداد خوانندگان داستان کوتاه نیز خیلی بیشتر شده است. چرا که از گذر سال‌ها نوشتن و تجربه اندوزی؛ تکنیک‌ها، فرم‌ها و تجربه‌های زبانی زیادی به عنوان گنجینه‌ای پربار برجای مانده است. این مسأله باعث شده است که خواندن داستان کوتاه لذت‌های خاص خود را داشته باشد و هم مهارت ما نیز در بیان مسائل پیچیده‌تر در قالبی موجزتر، بیشتر شده است.

داستان‌نویسی سپیدسرایی نیست!

با این وجود اما، نکاتی در خصوص داستان کوتاه هست که قابل ذکر است. توجه به این نکات برای نویسندگان خالی از لطف نیست. نگارنده مشاهده کرده است تعداد زیادی از نویسندگان جوان دچار یک سوءتفاهم هستند. سوءتفاهم در استفاده از زبان در داستان. باید دانست که زبان داستان از زبان شعر سپید سَواست. ریشه این سوءتفاهم به نظر من خیلی چیزها می‌تواند باشد که البته موضوع بحث نیست. داستان‌نویسی و شعرسُرایی دو گونه کاملاً مجزا در ادبیات هستند. این تفاوت‌ها زیادند و فقط یکی از آن‌ها تفاوت در زبان است. در این مجال به تمام آن عناصر نمی‌پردازیم و تنها برآنیم تا وجوه تمایزی را بین این دو نوع زبان برشمریم.

میراث داستان‌نویسی برای یک جامعه چیست؟

آن چیزی که باعث می‌شود کارهای داستانی یک نویسنده سبب ارتقای غنای زبان گردد، آثار داستانی اوست. همچنین فرهنگ نوشتاری جامعه با داستان‌نویسی رشد می‌کند. قطعاً شما انتظار ندارید که نوشتار و گفتار مردم یک جامعه از روی غزلیات و اشعار سپید شکل بگیرد. ولی همگان اذعان داریم که بیهقی و سعدی و ناصر خسرو معلمان خوبی برای نثر فارسی هستند. میراث داستان‌نویسی در واقع همان نثری است که نویسندگان آن را با ممارست به اوج هنری می‌رسانند و چونان آبگینه‌ای به جامعه هدیه می‌کنند.

داستان‌نویسی بر ارائه‌ی محتوا بنا نهاده شده است.

زبان خلق شده توسط داستان‌نویس به نوعی بازتابی از توانایی و خلاقیت او در استفاده از زبان است. نگاهی که داستان‌نویس به کلمات و چگونگیِ به خدمت‌گیری آنها دارد بر زیبایی و تأثیرگذاری اثر می‌افزاید. اما استفاده از توصیف‌ها، تشبیه‌ها، کنایه‌ها و ایهام‌هایی که در ساختار ظاهری به وجود می‌آیند، هدف غایی و نهایی داستان‌نویسی نیستند. داستان‌ها نوشته نمی‌شوند که فقط جملاتی زیبا در کنار هم قرار گیرند. بلکه زبان و فرم، پلی بین مخاطب و محتوای اثر به شمار می‌آیند.

زبان داستان خود یک اثر است که به جای می‌ماند. و مردم از آن پس نحوه‌ی نوشتن خود را بر مبنای نمونه‌های موفق ادبیات داستانی ارتقاء می‌دهند. همان‌طور که نوشتن ما در قرن حاضر شبیه نثر سعدی و بیهقی است. با این همه، نثر نهایتاً گذرگاهی است به معنا. گاهی نویسنده‌ای توانمند با به کار بردن زبانی گنگ و معمایی در خلـق اثری پرمحتوا، بر زیبایی اثر می‌افزاید.

نویسنده‌ای که در مفهوم و محتوا دستانش از هر چیز خالی است با تاکید بیش از حد بر فرم و زبان و خلق اثری گنگ و معماگونه در پی چیست؟ او با درگیر کردن خواننده در کشف جزئیات عامداً پنهان شده، در واقع از زیر بار بی محتوایی فرار می‌کند. این جذابیت تا کی کارایی دارد؟

داستان‌نویسی مبتنی بر تحلیل‎گری است.

نگاه داستان به موضوعات با نگاه شعر سپید تفاوت‌های زیادی دارد. اثر داستانی باید عناصر داستان را دارا باشد. مثلاً زبان داستانی که عناصر صمیمت‌ساز را در خود دارد، مانند اصطلاحات عامیانه و زبان کوچه و بازار. یا عناصری مانند فضاسازی، شخصیت‌پردازی و … که به سه بعدی کردن روایت و باورپذیری آن کمک می‌کنند.

داستان ماجرایی دارد که پای به پای آن پیش می‌رویم. داستان برشی از زندگی مردم جامعه است. به گونه‌ای که شما با خواندن آن، به سفری می‌روید که گویی زندگی جدیدی را تجربه می‌کنید. تجربه‌ای که که در دنیای واقعی نمی‌تواند رخ دهد: چشم زمینی نمی‌بیند و جسم زمینی به خاطر محدودیتی به نام مرگ نمی‌تواند چندین بار زندگی در چندین دوره و در کالبدهای مختلف را تجربه کند.

داستان‌نویسی در پی ایجاد تصویری از زندگی است که در آن به جای قضاوت و نسخه‌پیچی، شما با نوعی تحلیل شهودی دید خود را نسبت به زندگی و انسان‌ها گسترش می‌دهید. داستان تلاش یک نویسنده برای خلق یک روایت از زندگی با لباسی هنری است که در نهایت به یک سهل ممتنع بدل می شود. داستان به طور همزمان هم باورپذیری و هم منطق بالایی دارد. هم اینکه تخیل قوی، زبان شیوا و مسحور کننده را دارا می باشد.

هر اثری که نام داستان را به یدک می‌کشد به محضی که از این وضعیت فاصله بگیرد به فاجعه‌ای ذهنی بدل می شود. فاجعه‌ای که برای سرگرم کردن جمعیتی منفعل به کار می‌آید که از مخاطرات زندگی فرار کرده و به چیزهایی پناه آورده‌اند که تخیلشان را ارضا کنند.

پی‌نوشت

نگارش این مطلب صرفاً جهت انعکاس دیدگاه نگارنده است و به هیچ عنوان به معنای آموزش و یا انتقال «استانداردهای حتمی و درست» در زمینه‌ی داستان‌نویسی نیست. هیچ مثالی در این متن گنجانده نشده است. چرا که معتقدم این مثال‌ها گاهی افراد را بیشتر دچار سوءتفاهم می‌نماید تا اینکه موضوع را روشن نماید. همچنین اینکه خود مثال آوردن به نوعی ذهن خواننده را به سمت یک برداشت و قضاوت خاص هدایت می‌کند.

درباره‌ی این مقاله

این مقاله ابتدا در روزنامه ابتکار با عنوان «داستان‌نویسی سپیدسرایی نیست» به چاپ رسید. چیزی که در اینجا می‌خوانید نسخه‌ی ویرایش شده‌ی آن اثر می‌باشد.

|  روزنامه ابتکار   |   ۱۳۹۴/۰۴/۱۱   |   کد خبر: ۱۱۰۹۱   |

مقاله‌های مرتبط


اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانی‌های سایت مطلع می‌شوید، لطفاً ای‌میل خود را در قسمت زیر وارد کنید.

Photo by Pereanu Sebastian on Unsplash