ژانر اساساً مسألۀ نویسنده نیست! به این پاراگراف از جولین بارنز توجه کنید: «وقتی کتاب مینویسم به ژانر و دسته و طبقهبندیها فکر نمیکنم. این مشکلِ کتابفروشیها و کتابخانهی ملی کنگره است که بدانند کتاب را در کدام قفسه باید بگذارند. اگر از من بپرسی این که نوشتهای چیست، فقط میگویم «کتاب!» فوقِ فوقش اگر اصرار کنی میگویم نامِ نویسنده است که برای خواننده برچسبِ اصلیِ کتاب میشود. وقتی مینویسی فقط تویی و جهان و کتاب و خواننده؛ دیگر کاری نداری کتابفروش کتاب را توی کدام قفسه میخواهد بگذارد. حالا این کتاب هم واقعاً نمیدانم چیست، اتوبیوگرافی، فیکشن، مموآر؟! ولی یک چیز هم بگویم، اعتراف میکنم طی این سالها ژانرها را تلفیق کردهام، میدانم، یعنی خودم حواسم هست تمایلم به این سمت رفته. یادم هست از همان اول کارِ نویسندگی یک چیز را برای خودم شرط کرده بودم که کمابیش هم بهش پایبند ماندم؛ این که اولین کتابم را از
ادامۀ مطلبماه: شهریور ۱۳۹۷
زیباترین لباس را بهار تن درخت کرد
زمستان، بهار را میان زمهریر سرما به اسارت برده بود و زندگی از باغ رخت بربسته بود. خورشید تنها دوست بهار بود و سوگند خورده بود که هرگز او را تنها نگذارد. قفل سرما خیلی محکم بود. زندانی که بهار در آن مخفی بود، روی قلههای بلند و بالایی بود که فقط دست سرما به آن میرسید. هر روز باد که غلام حلقه به گوش سرما بود از روی برفها وزیدن میگرفت و سرمای آن را به تمام دنیا میبرد. کار خورشید این بود که آنقدر بتابد تا بتواند قفل سرما را بشکند و زندگی را به باغ برگرداند. این کار خیلی هم ساده نبود، خصوصاً که خورشید تنهاست ولی سرما تمام بادهای دنیا را به خدمت خود گرفته است. خورشید هر روز صبح، تنهای تنها، از خانهاش که پشت کوهی در دور دوست بود بیرون میآمد و پای پیاده تمام پهنای آسمان را در مینوردید تا بلکه از آن
ادامۀ مطلبرانندۀ لودر (داستان طنز)
اون جنازه رو چه کار کردید؟ بردیم توی گودال بزرگ پشت اون پیچ انداختیم بعد برای اینکه رد گم کنیم یه لودر آوردیم یه پولی گذاشتیم کفت دستش گفتیم روی جنازه خاک بریزه! واقعاً من چقدر احمقم که به شما دو تا احمق اعتماد کردم! چرا عصبانی میشی؟ احمق چیه! پول خوبی گذاشتیم کف دست راننده لودر، قول داد لام تا کام جایی صحبت نکنه! آره آدم مطمئنی بود. اون گودال هم بهترین جا برای پنهان کردن یه جنازه است. لااقل دو متر عمق داره که ما کامل کامل پرش کردیم. آخه احمقهای احمق احمق اول اینکه کدوم خری باور میکنه اون راننده لودر خودش نره کل جریان رو کف دست مأمورها نذاره! دومندش هم که اون گودال توی پیچ جاده است و وقتی لودر داره کار میکنه لااقل یک ساعت طول میکشه که اون جا را پر خاک کنه. تو این یک ساعت لااقل ده تا ماشین از اونجا
ادامۀ مطلب