ژانر اساساً مسألۀ نویسنده نیست! به این پاراگراف از جولین بارنز توجه کنید: «وقتی کتاب مینویسم به ژانر و دسته و طبقهبندیها فکر نمیکنم. این مشکلِ کتابفروشیها و کتابخانهی ملی کنگره است که بدانند کتاب را در کدام قفسه باید بگذارند. اگر از من بپرسی این که نوشتهای چیست، فقط میگویم «کتاب!» فوقِ فوقش اگر اصرار کنی میگویم نامِ نویسنده است که برای خواننده برچسبِ اصلیِ کتاب میشود. وقتی مینویسی فقط تویی و جهان و کتاب و خواننده؛ دیگر کاری نداری کتابفروش کتاب را توی کدام قفسه میخواهد بگذارد. حالا این کتاب هم واقعاً نمیدانم چیست، اتوبیوگرافی، فیکشن، مموآر؟! ولی یک چیز هم بگویم، اعتراف میکنم طی این سالها ژانرها را تلفیق کردهام، میدانم، یعنی خودم حواسم هست تمایلم به این سمت رفته. یادم هست از همان اول کارِ نویسندگی یک چیز را برای خودم شرط کرده بودم که کمابیش هم بهش پایبند ماندم؛ این که اولین کتابم را از
ادامۀ مطلبگم شدن لای قفسههای کتاب، سرمست شدن از بوی کاغذ
