معمولاً در جواب به این سؤال که چرا تنبل هستیم ۶ دلیل زیر را برمیشمرند:
- کمالطلبی
- ترس از تغییر
- ترس از مسئولیتپذیری
- ترس از موفقیتهای چالشبرانگیز
- ترس از شکست
- نداشتن اعتماد به نفس
اما در کنار دلایل بالا که درست هستند، من معتقدم ۲ دلیل زیر هم میتوانند دلایل مهمی برای تنبلی باشند که خیلی کمتر به آنها اشاره میشود:
- تحقیر انباشته شده
- سیستم مداخلهگر
توجه داشته باشید که تنبلی یک عادت است. یعنی وقتی چندین و چند بار کاری را انجام ندهیم، بعد از مدتی همین «انجام ندادن کارها» تبدیل یه یک عادت میشود. ما به این عادت تمایل به انجام ندادن کار و تمایل به فکر نکردن و زحمت نکشیدن و انرژی خرج نکردن میگوییم تنبلی.
دو نکتۀ مهم دربارۀ اهمالکاری و تنبلی
ابتدا لازم است به دو نکتۀ زیر توجه کنیم:
اول اینکه: اهمالکاری شاید ترجمۀ خوبی برای procrastination نباشد. چون اهمالکاری یعنی انجام کارها توأم با اهمال و بیدقتی در حالی که procrastination به معنی به تعویق انداختن، پشت گوش انداختن و امروز و فردا کردن کارهاست.
ما در این نوشته سعی میکنیم هر دو کلمه را استفاده کنیم چون موتور جستجوی گوگل بر مبنای عادتهای زبانی مردم هر کشور نتایج را رتبهبندی کرده و نمایش میدهد.
و دوم اینکه: تنبلی با به تعویق انداختن کارها (اهمالکاری) فرق دارد. دقت کنید که این دو را به جای یکدیگر به کار نبرید. فردی که دچار به تعویق انداختن کارها (اهمالکاری) است، در مورد بعضی کارها این اخلاق را دارد و در بقیۀ موارد زندگی خود فعال و کوشاست. ولی فرد تنبل از هر گونه تلاشی مطلقاً فراری است. برای فرد تنبل فرقی نمیکند که بخواهد چه کاری را انجام دهد، خواه نظافت شخصی و نظم اتاق کار باشد، یا یادگیری یک موضوع مهم، او از انجام فعالیتها به طرز افراطی فراری است.
به عبارتی فرد اهمالکار لزوماً تنبل نیست و فقط بعضی کارهای خود را تعویق میاندازد؛ ولی فرد تنبل همۀ کارهای خود را به تعویق میاندازد و بنابراین هر تنبلی اهمالکار است ولی فرد اهمالکار نمیتوان تنبل نامید.
در این نوشته به صورت خلاصه به هر کدام از این موارد میپردازیم و در انتهای هر بخش یک مقالۀ مفصل و کامل معرفی میکنیم.
در همین زمینه:
کمالطلبی (کاملطلبی)
کمالطلبی را ترجمۀ کلمۀ perfectionism گرفتهایم که خود یک ترجمۀ غلط است. از آنجایی که perfect یعنی کامل، نمیدانم چه شد که perfectionism به کاملطلبی ترجمه نشد و به جای آن یک کلمۀ متفاوت که زیبا و شاعرانه بود قرار داده شد: کمالطلبی. کاملطلبی و کمالطلبی دو چیز کاملاً متفاوت هستند.
کاملطلب فردی است که نمیتواند یک شروع معمولی داشته باشد. او یا چیزی را کامل و بینقص میخواهد یا اصلاً آن را نمیخواهد.
فردی که دچار این مشکل باشد، در هر فعالیتی که ایراداتی داشته باشد یا از بعضی افراد همردۀ خود عقبتر باشد رنج میکشد و به همین دلیل ممکن است آن فعالیت را انجام ندهد.
مثال ۱. یک پرفکشنیست اگر نویسنده شود فکر میکند از اولین خطی که نوشت باید شاهکار ادبی خلق کند، از نظر او یا نباید نوشت، یا اگر دست به نوشتن بزند فکر میکند باید شاهکار ادبی خلق کند.
مثال ۲. اگر یک پرفکشنیست بخواهد درس بخواند فکر میکند که یا باید به دانشگاه صنعتی شریف برود یا بقیۀ دانشگاهها بیارزش هستند.
یک کاملطلب از نقص در کارهای خود رنج میبرد برای همین اگر در کاری بهترین نباشد، آن کار را رها میکند. خیلی از افرادی که در اطراف خود میشناسیم که مطلقاً دست به هیچ کاری نمیزنند و فوقالعاده تنبل هستند، چه بسا که کاملطلبی باشند که تحمل نقص در کارها را نداشته باشند.
توضیحات کامل و دقیق را در این ۲ مقاله بخوانید:
ترس از تغییر
ترس از تغییر یکی از ترسهای مهمی که در زندگی خیلی از ما وجود دارد. ترس از تغییر هم جنبۀ اجتماعی دارد و هم جنبۀ فردی. نیاز به توضیح نیست که ترس از تغییر در برهههای تاریخی متفاوتی گروهی از مردم هر جامعهای را علیه هر نوع پیشرفتی شورانده است. در این نوشته به این نوع ترس کاری نداریم. اما در جنبۀ فردی خود، ترس از تغییر ما را از انجام کارها باز میدارد. چون انجام بعضی کارها مستلزم این است که ما از چیزهایی و جاهایی که به آنها عادت کردهایم به سمت و سویی برویم که برای ما تازگی دارد. هر چه بیشتر در منطقۀ امن خود باقی بمانید به همان نسبت خروج از آن برایتان سخت و سختتر میشود. به همان نسبت به پذیرش ریسک و همچنین صرف انرژی از خود مقاومت نشان میدهید. وقتی چند بار از صرف انرژی طفره رفتید، طبیعتاً رفته رفته عادت تنبلی در شما شکل میگیرد.
در همین زمینه:
فرار از مسئولیتپذیری، ترس از شکست، نداشتن اعتماد به نفس
مسئولیت هر چیزی میتواند باشد و فرار از آن هم ممکن است در خیلی از افراد وجود داشته باشد. وقتی صحبت از فرار از مسئولیتپذیری میشود در ذهن خیلیها تصویر سازمانی (معمولاً) دولتی خطور میکند که عدهای دوست دارند مشاغلی که مسئولیت بیشتری دارد را نپذیرند تا دردسر کمتری داشته باشند. این البته که تصویر خیلی درستی نیست. به جای آن به این فکر کنید که خیلی از کارهایی که در طول روز انجام میدهیم درصدی مسئولیت به همراه خود دارد. ترس از مسئولیتپذیری از عدم توانایی در پاسخگویی ناشی میشود.
پدر و مادرهای کنترلگر هیچ وقت به کودکان خود تفویض اختیار نمیکنند و اجازه نمیدهند آنها کاری را انجام دهند. کنترلگری، پرفکشنیسم و سرزنشگری همیشه همراه و همزاد یکدیگر هستند. بنابراین کودکی که چنین پدر و مادری داشته باشد اجازه ندارد هیچ کاری را به تنهایی انجام دهد چون ممکن است ان را به درستی انجام ندهد. این پدر و مادرها همۀ کارها را به جای کودک و نوجوان خود انجام میدهند و هیچ جایی برای استقلال و مسئولیتپذیری کودک باقی نمیگذارند. همچنین کافی است که این کودک یا نوجوان کوچکترین اشتباهی را انجام دهد، در این صورت با حجم عظیمی از سرزنش و سرکوفت مواجه خواهد شد. همۀ اینها دست به د ست هم میدهند و فردی فاقد عزت نفس، اعتماد به نفس، مسئولیتپذیر و پاسخگو بار میآورد. طبیعی است که چنین فردی همیشه از انجام کارهایی که توأم با مسئولیت است فراری باشد. و دوباره تکرار میکنم که بعد از مدتی عادت فرار از انجام کارها در چنین فردی ریشه میکند و او خواهناخواه فردی تنبل و منزوی و کم کار خواهد شد.
در همین زمینه:
- خودباوری چیست و چگونه تخریب میشود؟
- سرزنشگر، تحقیر کننده، گربه نره و روباه مکار
- خودسرزنشگری، کمالطلبی منفی، ترس از آینده
ترس از موفقیتهای چالشبرانگیز
هر چقدر ترس از شکست جدی است و در افراد زیادی مشاهده میشود، به همان نسبت ترس از موفقیت هم زیاد است. خیلیها دوست ندارند جزو افراد برتر در یک جمع باشند. آنها دوست ندارند شاگرد اول باشند، دوست ندارند ورزشکار یا مهندس موفقی باشند. دوست ندارند ثروتمند شوند و … و به همین خاطر خیلی اهل زحمت کشیدن نیستند.
به خوبی یادم میآید که همیشه همکلاسیهایی داشتم که دوست نداشتند خیلی زیاد درس بخوانند چون در این صورت معلم آنها را پای تخته میبرد تا مسائل ریاضی (و درسهای دیگر) را حل کنند. آنها همیشه فقط آنقدری درس میخوانند که نمرۀ نسبتاً رضایتبخشی در آن درس کسب کنند.
طبیعتاً حدس میزنید که باقی داستان چیست! فرد از اینکه وارد چالشهای بزرگتری شود ابا دارد، بنابراین فقط به اندازۀ ضرورت زحمت میکشد و این عادت زحمت نکشیدن و رفع تکلیف کردن و از سر باز کردن در وی درونی میشود و این همان تنبلی است.
تحقیر انباشته شده
شما فرد زحمتکش و بلندپروازی هستید اما محیطی که در آن تحقیر و سرزنش وجود دارد محیطی مسموم است. هر کدام از ما هر چقدر هم که فرد مستقل و باارادهای باشیم و از برای رسیدن به اهدافمان از درون انرژی بگیریم و تابع ارزشهای خود باشیم، باز هم نظرات دیگران برای ما مهم است.
اگر کسانی در اطراف ما باشند که ما را تحسین کنند، حرفهای آنها به ما انگیزه و انرژی خیلی بیشتری خواهد داد و در نتیجه موتور محرک ما با دور تندتری حرکت خواهد کرد.
در مقابل اگر افرادی که اطراف ما هستند مرتب ما را سرزنش و تحقیر کنند، حرفهای آنها ناخواسته روی ما تأثیر خواهد گذاشت و ما بعد از مدتی کند خواهیم شد.
این موضوع را به هیچ وجه شوخی نگیرید. جامعۀ ما، جامعهای است که خشونت کلامی در آن خیلی زیاد است. به همان دلیلی که در چندین مقاله گفتهایم از جمله پرفکشنیسم، سرزنشگری و کنترلگری و بسیار مسائل روانی دیگر که ریشۀ تربیتی دارند، افراد زیادی هستند که تمایل به تحقیر آدمهایی دارند که از آنها بااستعدادتر یا موفقتر هستند. این تحقیرکننده هر کسی میتواند باشد. نتیجۀ ماجرا این است که از بس تحقیر و سرزنش میشنویم بعد از مدتی بیحس، منفعل و بیانگیزه میشویم.
سرزنش و تحقیر انباشته شده مهمترین عامل در فرار از انجام کارهاست. چون نسبت به تحقیر شدن یا سرزنش شدن شرطی شدهایم و طبیعی است که بعد از مدتی این عادت انجام ندادن کارها در ما درونی میشود.
سیستم مداخلهگر
و بالاخره آخرین موردی که در اینجا راجع به آن صحبت خواهیم کرد، سیستم مداخلهگر است. سیستم مداخلهگر هر چیزی میتواند باشد: خانواده، دوستان، مدرسه و …
سیستم مداخلهگر سیستمی است که توسط افراد کنترلگر خلق میشود. فرقی نمیکند در چه مرحلهای از زندگی خود باشیم، مهد کودک یا کارآفرینی، سیستم مداخلهگر مرتب در کار ما دخالت میکند و تمام سعیاش را میکند تا نتایج دلخواه و دستکاری شدۀ خودش را به ما تحمیل کند.
این اختلالها بعد از مدتی انگیزه را از ما میگیرد چون احساس امنیت نداریم که کاری که انجام میدهیم ادامهدار باشد و در جایی چوب لای چرخ آن نرود. و دوباره داستان همیشگی، بعد از مدتی کار نکردن و تمایل به انرژی صرف نکردن در ما به یک عادت بدل میشود.
در همین زمینه:
- تغییر عادتها؛ از همان جایی که هستید شروع کنید
- اگر برای یادگیری وقت نمیگذارید، هیچ وقت خوشبخت نمیشوید!
- به شروع دوباره سلام کن
سخن پایانی
اگر به این موارد فکر کنید آثار آنها را در زندگی خود میبینید. با آگاهی به این موضوع، این سؤال را جواب بدهید که آیا اجازه میدهید از بیرون، دیگرانی شما را کنترل کنند و شما را از گردونۀ رقابت خارج کنند؟
قوی باشید و پا روی حسهای منفی خود بگذارید و همان کاری را انجام دهید که دوست دارید.
ازقضا شاید تنبلی در یک حدی خوب باشد
این مطلب را تازه نوشتم بخشهایی از آن ممکنه کلید داستان باشد
https://aidinjavaherian.wordpress.com/2024/10/23/%da%86%d8%b7%d9%88%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d8%a7%d8%aa%d8%b1%db%8c%da%a9%d8%b3-%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d9%86%db%8c%d9%85%d8%9f/
خیلی ممنون بابت معرفی مقاله