بیهوده میبارد این باران نام مجموعهی گزیدهای از اشعار عزیز نسین، شاعر معاصر ترک است که توسط مژگان دولتآبادی ترجمه شده است.
این کتاب با اجازهی رسمی بنیاد عزیز نسین و در مجموعهی شعر جهانِ نشر چشمه منتشر شده است.
کمی دربارهی عزیز نسین
عزیز نسین Aziz Nesin برای خواننده فارسی نامی آشناست و از همین رو حتماً اطلاعاتی دربارهی زندگی وی جستجو کرده است. اما با این حال نگاهی خیلی خلاصه به زندگی وی میاندازیم.
نام اصلی او محمد نصرت است. در ۲۰ دسامبر ۱۹۱۵ به دنیا آمده است. یکی از اولین آثاری که منتشر کرده است داستان کوتاهی است به نام چیزهای به جا مانده (۱۹۴۸).
بعد از ۱۶ سال فعالیت بیوقفه در زمینهی شعر، در سال ۱۹۵۵ اولین مجموعه شعر خود به نام ده دقیقه را منتشر میکند. منتقدان معتقد بودند که شعرهای او تحت تأثیر یحیی کمال و فاروق نافیذ و ناظم حکمت بوده است. عزیز نسین بعد از شنیدن این انتقادات هر ۱۵۰۰ نسخهی آمادهی توزیع کتابش را در حیاط انتشارات میسوزاند. اما گویا یکی دو نسخه از این کتاب از این مهلکه جان سالم به در میبرند.
او را بیشتر به خاطر طنزهای تند و تیزش میشناسیم. او به دیوانسالاری، بیعدالتی و افکار خرافی میتازد و البته در جامعه ترکیه آن زمان عدهای وی را برنمیتافتهاند.
وی نویسنده و شاعری پرکار بوده است. آثار زیادی از وی به جای مانده است. در کارنامهی وی میتوان نام جوایز معتبر ادبی را یافت، از جمله:
- ۱۹۵۶، نخل طلا، جایزهی مسابقهی بینالمللی طنز در ایتالیا برای داستان حمدی فیل.
- ۱۹۵۷، نخل طلا، جایزهی مسابقهی بینالمللی طنز در ایتالیا برای داستان مراسم دیگ.
- ۱۹۶۶، خارپشت طلایی، جایزهی مسابقهی بینالمللی طنز در بلغارستان.
وی در ۶ ژوئیه ۱۹۵۵ چشم از این جهان فروبست. او تمام داراییهایش به اضافهی درآمد حاصل از انتشار کتابهایش را وقف بنیاد عزیز نسین کرده است.
این بنیاد به کودکان بیبضاعت یاری میرساند تا از تحصیل بازنمانند.
منبع:
- ویکیپدیا فارسی
- و مقدمهی کتاب بیهوده میبارد این باران
شعرهایی از کتاب بیهوده میبارد این باران
آخرین درخواست
قرار باشد اگر گیاه شوم
کاش سبزهای در چمنزار باشم
نه علفی هرز
سنگفرش اگر شوم
کاش ماشین عروس از من بگذرد
نه تانکهای فولادین
کودکان بر رویم بدوند
نه سربازانی در تعقیب و گریز
آجر اگر شوم
برای مدرسه باشد
نه زندان
نفسی اگر باقی ماند
آوای ترانهای باشد
نه سوت پلیس
قلم سازند اگر از من،
قلمی با نوک تیز
شعر بنویسد نه فرمان مرگ
پس از مرگ زندگی خواهم کرد
در برگ درختان همیشه سبز
نه در سلاحی
هرگز.
سکوت
بسیارند که با سکوت خود بیان میکنند عشق را
اما سکوت هیچ عاشقی
چون سکوتِ من نیست.
وقتی درد دیوارها را میشکافد
خاک را نمیشکافد
بذری که خود را نشکافد
پندی به خود
سر به راه شوی که چه شود
مجنون بمان
مبادا که بزرگ شوی
کودک بمان
دیوارنهوار دیوانه باش
در اخرین فصل عشق
که تن را غبار غبار میافشانی
مرگ باید که
غافلگیرت کند
در واپسین دم هم
عاشق بمان
پیچک
چنان تهیام از خود
که فرو میروم ذرهذره در گردابی مسموم
پیرامونم چیزی پیدا نیست
صدایت را بفرست
تا چون پیچکی در آن بیاویزم
و از این تالاب بگریزم
تنها مرگ است، تنها
نمیدانم عشق عاشق میشود یا نه
آتش نمیآموزد اگر نسوزد
جوانی نمیداند تا پیر نشود
خوشبخت نیستیم تا شوربختی را نبینیم
فقط مرگ بیمانند است
تنها مرگ و مرگ
مرگ را به هنگام مرگ هم نمیفهمیم
آنچه میدانیم
تنها تجربه یک حس است
از دور دست
محبوبم تلفنی میپرسد:
حوصلهات سر نمیرود از تنهایی؟
میگویم:
تنها نیستم
میپرسد:
با که هستی؟
میگویم:
با خودم
خسته خواهی شد از خودت در تنهایی
نه!
مرگ هم در میان ماست
دوست دارم تنهایام را، کهن سالیام را
همچون کسی که به قله نزدیکتر میشود
بالا میروم بالاتر
با تنهاییام هر روز
این روزگار را به راحتی سپری نکردم
این همه ظلم، این همه ستم
صبر، درد، تلاش
دوست دارم تنهایام را
کهنسالیام را
اجازهی عبور نمیدهم از مرزهای دیار تنهایام
به آنان که دوستشان ندارم
همچون امواج هنگام برخورد به ساحل
با تنهاییام پهناور میشوم
دوست دارم تنهایام را
کهنسالیام را
چنان در ازدحامم با تنهاییام
با آنان که دوستشان دارم، دوستم دارند
چه دشوار بود رسیدن به این سن و سال
این همه مرگ، این همه زندگی
دشمنی، جنگ
دوست دارم تنهاییام را
کهنسالیام را
چه زیبا پیر میشوم
چه زیبا و چه تنها
از ابرها عبور کردم و نگاه میکنم از آسمان
با فرشتگان، شیطان، ستارگان یکی میشوم
و آنگاه پی میبرم
دوست دارم تنهاییام را
کهنسالیام را
حیرت
در باز شود اگر
تو درون آیی و
حیرت کنم
در را باز میکنی
به درون میآیی
همه چیز به جای خود
من نیستم فقط
حیرت نکن
نفس نفس
کشتی آمادهی حرکت است
بدو تا نرفته
هواپیما آمادهی پرواز است
عجله کن
شاید برسی به آن
بدو تا قطار را از دست ندادی
اتوبوس و ماشین هم آمادهی رفتناند
در همهی عمر دوان دوان
زندگی کردی
برای عشق، کار، زندگیات
نفسزنان
هنوز جوهرِ یکی خشک نشده
به سویِ آن دیگری دویدی
لحظهای درنگ کن که دویدن دیگر بیجهت است
خاکی که در انتظارت است
جایی نمیرود.
در همین ارتباط
اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانیهای سایت مطلع میشوید، لطفاً ایمیل خود را در قسمت زیر وارد کنید.
دیدگاهتان را بنویسید