۲۱ سؤال الهام بخش که هر فردی باید از خود بپرسد

21 سؤال الهام بخش که هر فردی باید از خود بپرسد

۲۱ سؤال الهام بخش را در زیر لیست کرده‌ام. اهمیت پاسخ دادن به این سؤالات در این است که نشان می‌دهد چقدر با خودتان و دنیای اطرافتان ارتباط عاطفی خوبی دارید. خواهید دید که خیلی از ما ارتباط خود را با خودمان و اطرافمان قطع کرده‌ایم اما توجهی به این واقعیت نداریم. ۲۱ سؤال الهام بخش را با دقت بخوانید. به آن‌ها پاسخ بدهید و آن را برای دیگران هم بفرستید. در انتهای این پست می‌توانید پی‌دی‌اف آن را دانلود کرده و آن را برای هر کسی که دوست دارید بفرستید. ۲۱ سؤال الهام بخش که هر فردی باید از خود بپرسد آخرین باری که کاری انجام دادید که بابت آن به خود بالیدید کی بود؟ آخرین باری که بابت چیزی از ته دل خندیدید کی بود؟ گل مورد علاقه‌ی شما چیست؟ مهم‌ترین کاری که امروز شروع کرده و آن را به سرانجام خواهید رساند چیست؟ زیباترین کلمه در زبان

ادامۀ مطلب

می‌روم قدم بزنم، اولین نفری که به من لبخند زد، خودم را نمی‌کشم

می‌روم قدم بزنم، اولین نفری که به من لبخند زد، خودم را نمی‌کشم

یکم) تو می‌توانی کشف ساده من از زندگی باشی. چرا گفتم ساده؟ نه قضیه آنقدرها هم ساده نیست. یک کشف است! کشف یعنی اینکه تا حالا غافل و سردرگم بوده‌ای و ناگهان چیزی توی ذهنت اتفاق می‌افتد که متوجه چیزی می‌شوی که تا حالا نبوده‌ای. برای این که این جرقه در ذهنت رخ بدهد باید نگاهت به دنیای اطرافت تغییر کند. باید با چشم‌های بازتری به بیرون نگاه کنی. خوب حالا به نظرت این کار ساده‌ای است که یک نفر آدم سر به هوا و حواس پرت، موفق به کشفی شود که زندگی‌اش و تمام دنیای ذهن و روحش را عوض کند؟ باید چیزی باشد که با بقیه چیزها فرق کند. چرا گفتم چیز؟ باید کسی باشد که با بقیه آدم‌ها فرق داشته باشد تا باعث این تحول ذهنی و روحی بشود. تو همان کشفی هستی که نه ساده هستی، نه ساده اتفاق می‌افتی و نه بودنت را می‌شود ساده

ادامۀ مطلب

قضاوت کردن در مورد دیگران

قضاوت کردن در مورد دیگران

دو نفر بدبو را کنار هم بنشانید، از بوی بد هم گله خواهند کرد. البته نه رو در رو که پشت سر هم بدگویی خواهند کرد. – فلانی هست! می‌شناسیش که؟ آره همون! اینقد بود می‌ده که نگو. آدم‌ها درخت چناری که توی چشمشان فرو رفته است را نمی‌بینند ولی پر کاهی که روی موهای شماست را می‌بینند. خواسته‌ی ما هر چه که باشد، برای ما مشروع و موجه است. همان خواسته را در دیگران عیب می‌دانیم. از بچه‌ی ما هر حرکتی سر بزند طبیعی است ولی همان حرکت در کودک دیگری نشانه‌ی بی‌ادبی و بی‌تربیتی اوست. قضاوت کردن در مورد دیگران و نقل آن در دورهم‌نشینی‌های دوستانه یا فامیلی عادتی است که در ما نهادینه شده است. آنقدر که گاهی متذکر شدن این نکته که چرا باید در مورد دیگران فکر کنیم! و بعد قضاوت‌های خود را در جایی بازگو کنیم، عجیب به نظر می‌رسد. مرتبط با قضاوت کردن

ادامۀ مطلب

هیچ باغچه‌ای بدون کرم خاکی نیست!

خاک هر باغی را به اندازه کافی بچالی* چند کرم خاکی در آن خواهی یافت. گذشته‌ی هر آدمی هم از همین قاعده تبعیت می‌کند. هر کدام از ما زوایای پنهانی در زندگی خود داریم. همانطور که از قدیم گفته‌اند: گل بی‌خار خداست. به عبارتی اگر گل را می‌خواهی، خار را هم باید بخواهی. زمانی رابطه‌ای عمیق با دیگران خواهیم داشت که به جای عیب‌جویی و قضاوت کردن در مورد رفتارهای آنان، به آنان فرصت دهیم تا چهره‌ی شفاف‌تری از خود نشان دهند. انگلیسی‌ها در این مورد اصطلاح جالبی دارند: اسکلتی در گنجه قایم کردن. هم اینکه باید بپذیریم آدم‌ها همانی که هستند، هستند و ما باید آن‌ها را همانطور که هستند بپذیریم. نهایت ماجرا این است که فردی از خود رفتارهایی نشان می‌دهد که ممکن است نتوانیم به او اعتماد کنیم. ولی کارآگاه بازی و کنجکاش در زندگی خصوصی دیگران بیشتر یک رفتار بیمارگونه است تا عاقلانه. همچنین باید از

ادامۀ مطلب

اگر مثل هم نبودید که دور هم جمع نمی‌شدید!

عنوان این پست یک ضرب‌المثل رومی است: اگر مثل هم نبودید که دور هم جمع نمی‌شدید. آدم‌ها چیزی که دوست ندارند را تحمل نمی‌کنند. آن‌ها همچنین با کسی که به آن‌ها هیچ نزدیکی فکری و روحی نداشته باشد، نشست و برخاست نخواهند کرد. شاید صورت این صحبت خیلی واضح به نظر برسد. اما کمی باید در مورد آن فکر کرد. اول اینکه آدم‌ها چیزی که دوست ندارند را تحمل نمی‌کنند، پس وقتی به شما می‌گویند که آن‌ها هم مثل شما از کسی یا چیزی دل خوشی ندارند اما چه کنند که فلان و بهمان و چه و چه؛ شما هم مثل من این‌طور حرف‌ها را باور نکنید. من این‌گونه توجیه‌ها را می‌گذارم به حساب رودربایستی یا گاهی خیلی بدتر ریاکاری. دوم اینکه شما هم وقتی با گروهی می‌پرید ولی ته دل در مورد آن‌ها غر می‌زنید که چرا این و چرا آن و چه و چه؛ به خود نهیب بزنید

ادامۀ مطلب

ساده سخت است

ساده سخت است

ساده سخت است چون ساده کردن امور نیاز به تجربه و دانش دارد. این هم به دو دلیل می‌تواند سخت باشد: وقتی من و شما بی‌تجربه هستیم نمی‌دانیم زوائد یعنی چه! در بدو امر نمی‌دانیم چه چیزی لازم است و چه چیزی لازم نیست، لذا برای ما سخت است که کاری را با حداکثر سادگی پیش ببریم. و همچنین به دلیل پرفکشنیسم، ایده‌آلیسم و ذهنی‌گرایی، به جای توجه به واقعیت دنبال پیاده کردن ذهنیت‌های خود هستیم. در اینجا هم سخت است که کاری را ساده نگه داریم. همیشه با وارد کردن عناصر ذهن‌بافته و خیالی همه چیز را پیچیده می‌کنیم. آنقدر این ذهنیت‌ها برای ما مهم می‌شوند که گاهی کارایی یادمان می‌رود. در این حالت هم ساده سخت است. مینیمالیسم راجع به کوچک کردن به هر شکلی، یا حذف کردن فلان مقدار عناصر تشکیل‌دهنده‌ی چیزی تحت هر شرایطی صحبت نمی‌کند، بلکه راجع به همین موضوع ساده کردن حرف می‌زند. مینیمالیسم

ادامۀ مطلب

کاغذ سفید باعث گرانی کتاب می‌شود

کاغذ سفید

در بین ما ایرانی‌ها وسواس عجیبی روی استفاده از کاغذ سفید هست. همه چیز در ایران به اشرافی و رعیتی تقسیم می‌شود. از آنجایی که ما آقازاده هستیم و دیگران رعیت، در شأن ما نیست که از وسایلی که رعیت استفاده می‌کنند، استفاده کنیم. کاغذ سفید کاغذ اشراف است و کاغذهای دیگر که کاغذ پارس، کاهی و … معروف هستند هم که خوب کاغذ رعیت هستند. استفاده از کاغذ سفید در هر چیزی مانند چاپ کتاب، نوشتن مطالب روزانه، تمرین ریاضی و هر استفاده‌ی دیگری نوعی امر ملوکانه است. در مقابل استفاده از کاغذهای موسوم به کاهی، امری رعیتی است. من حتی روزنامه‌ای را دیده‌ام که با کاغذ سفید چاپ می‌شود. این میزان اصرار بر استفاده از کاغذ سفید، در کنار اینکه امری غیرحرفه‌ای است، ضررهای زیادی هم برای اقتصاد ملی و جهانی دارد. به عنوان نمونه این پاراگراف از نوشته‌ی yalghosi  در ویرگول را بخوانید: «برای نشان دادن اهمیت

ادامۀ مطلب

آیا هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد؟

هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد

یکی از بی‌معنی‌ترین جمله‌هایی که در تمام عمرم شنیده‌ام این است که هر کتابی ارزش یک بار خواندن را دارد! واقعاً چرا ما فکر می‌کنیم که این جمله درست است؟ کتاب‌خوانی گل‌درشت چیزی که من کتاب‌خوانی گل‌درشت می‌نامم یعنی خواندن یک کتاب صرفاً به این دلیل که نویسنده، مترجم، ناشر یا عنوان کتاب به قدری مشهور شده است که به درجۀ گل‌درشتی رسیده است. این نوع کتاب‌خوانی رایج‌ترین نوع کتاب‌خوانی در ایران است: هایدگر، نیچه، صادق هدایت، فروغ فرخزاد، پرویز شهریاری و … توضیح لازم است که منظور من این نیست که خود هدایت یا فروغ کیست یا چه اندیشه‌ای دارد. صحبت دلیل انتخاب منِ خواننده است که گاهی فقط به دلیل شهرت اثری از این افراد را انتخاب کنم. لطفاً به تفاوت این دو موضوع دقت کنید. گاهی ما کتابی را برای خواندن انتخاب می‌کنیم که نویسنده یا مترجم خیلی راحت بیست سال پیش فوت کرده است. خود کتاب

ادامۀ مطلب

شنبه روزی است که هرگز نخواهد آمد

شنبه روزی است که هرگز نخواهد آمد

«باشه از شنبه شروع می‌کنم…» و شنبه روزی است که هرگز نخواهد آمد. محض رضای خدا بیایید این بار کاری را شروع نکنیم. بلکه بیایید کارهایی که مدت‌هاست ناتمام گذاشته‌ایم را تمام کنیم. باور کنید یا نه، کارهای ناتمام را به سرانجام رساندن نقش بسیار بیشتری در موفقیت ما خواهد داشت تا اینکه باز نقشه بکشیم که فلان کارها را شروع کنیم. بعد اجرای طرح بلندپروازانه‌ی خود را به شنبه موکول کنیم و چون شنبه روزی است که هرگز نخواهد آمد، دوباره حجم بیشتری به کارهای عقب‌افتاده‌ی ما افزوده خواهد شد. یک روش خیلی ساده می‌توان مطابق زیر پیش گرفت: چند کار ناتمام دارید؟ منظور من فقط در این هفته و این ماه نه! تمام کارهای ناتمام زندگی خود را لیست کنید. بعد از لیست کردن، از همان لحظه، بدون درنگ و اهمالکاری، شروع کنید به اجرای یک به یک آن‌ها. مهم نیست کدام یک را اول لیست نوشته‌اید، کدام

ادامۀ مطلب