کورت ونه گات (Kurt Vonnegut) نویسندۀ آمریکایی است که در آثار خود با جنگ و آثار وخیم آن میپردازد. معروف است که به فرزندان خود اکیداً توصیه کرده است که هیچگاه به هیچ دلیلی در هیچ جنگی شرکت نکنند.
کورت ونه گات در ۱۱ آوریل سال ۲۰۰۷ و در سن ۸۴ سالگی دیده از جهان فرو بست. علت مرگ وی صدمه مغزی ناشی از سقوط اعلام شد.
اطلاعات بیشتر
سخنرانی ونه گات در مراسم فارغالتحصیلی دانشگاه MIT انجام نشده است
کالبدشکافی یک شایعه
متن زیر در سراسر اینترنت بازنشر میشود و اینگونه معروف شده است که کورت ونه گات آن را در مراسم فارغالتحصیلی دانشجویان دانشگاه MIT ایراد کرده است.
طبق آنچه در سایت دانشگاه MIT میخوانیم چنین خبری صحت ندارد. این متن نه یک سخنرانی که یک نوشته بوده است که در ستونی در نشریۀ شیکاگو تریبون چاپ شده است.
این ستون هم نه توسط کورت ونه گات که توسط ماری اشمیچ اداره میشده است. ستون طنز بوده و به تقلید از سخنرانیهایی که افراد مشهور در ابتدای سال تحصیلی در دانشگاههای آمریکا ایراد میکنند نوشته میشده است.
و بالاخره نکتۀ خیلی مهم اینکه در تمام متون انگلیسی کلمۀ Commencement به چشم میخورد که به معنای افتتاحیه یا مراسم شروع است. حال آنکه در متون فارسی از «مراسم فارغالتحصیلی» صحبت میشود.
بعدها خانم اشمیچ تمام مسأله را به طور شفاف در برنامۀ شبانۀ Nightlight در شبکۀ NBC توضیح میدهد. کورت ونه گات در این باره گفته است که: من فکر میکنم ستون جذابی بوده که ایشان در روزنامه مینوشته است، اما امکان ندارد که من هرگز چنین سخنرانی را در دانشگاه MIT انجام بدهم!
متن خبر رو بخوانید:
Despite what many were led to believe from an Internet hoax last year, Mr. Vonnegut did not deliver the 1997 Commencement speech at MIT–a speech in which he allegedly advised graduates to wear sunscreen, sing, floss, stretch, get plenty of calcium, be kind to their knees, dance, read directions and respect their elders.
All that advice–and more–was contained in a Chicago Tribune column by Mary Schmich which was a parody of Commencement addresses. By the time the ether cleared, Ms. Schmich was explaining herself on Nightline, the NBC Nightly News and to MIT students over dinner.
“I think it was a darling column she wrote, but I would never do that to MIT,” said Mr. Vonnegut, 75, author of 14 books from 1952-95, including Cat’s Cradle, Slaughterhouse Five and Hocus Pocus, as well as numerous other short stories, essays and plays. “I certainly intend to be a lot more serious with Rice.”
Mr. Vonnegut spoke for 15 minutes.
متن نوشتۀ خانم اشمیچ که به سخنرانی ونه گات در دانشگاه MIT معروف شده است
اگر میخواستم برای آیندۀ شما فقط یک نصیحت عرض کنم، مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم!
آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب، توسط دانشمندان، ثابت شده است. در حالی که سایر نصیحتهای من، هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی، جز تجربههای پر پیچ و خمِ من ندارند.
اینک این توصیهها را خدمتتان عرض میکنم:
قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید. ولی اگر هم ندانستید، مهم نیست! چون روزی که طراوت آن رو به افول گذاشت، قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را خواهید دانست. باور کنید تا بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد خواهی آورد که چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوقالعاده بودهاید. آن طور که تصور میکردید، چاق نبودهاید. همه چیز در بهترین شرایطش بوده تا شما احساس خوب داشته باشید.
نگران آینده نباشید. اگر هم دلتان میخواهد نگران باشید، فقط این را بدانید که نگرانی، همان اندازه مؤثر است، که جویدن آدامس بادکنکی در حل یک مسألۀ جبر! مشکلات اساسی زندگی شما، بیتردید، چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیلۀ نگرانتان خطور هم نکردهاند. از همان نوعی که یک روز سهشنبۀ عاطل و باطل، ناگهان احساس بد پیدا میکنید و نسبت به همه چیز بدبین میشوید!
با دل دیگران، بیرحم نباشید.
عمرتان را با حسادت تلف نکنید. گاهی جلو هستید و گاهی عقب. مسابقه طولانی است و سرانجام خودتان هستید که با خودتان مسابقه میدهید.
ناسزاها را فراموش کنید. اگر موفق به انجام این کار شدید، راهش را به من هم نشان بدهید!
نامههای عاشقانۀ قدیمی را حفظ کنید. صورت حسابهای بانکی و قبضها و … را دور بیاندازید.
اگر نمیدانید میخواهید با زندگیتان چه بکنید، احساس گناه نکنید. جالبترین افرادی را که در زندگیام شناختهام، در ۲۲ سالگی نمیدانستند با زندگیشان میخواهند چه کنند. برخی از جالبترین چهل سالههایی هم که میشناسم، هنوز نمیدانند!
تا میتوانید کلسیم بخورید. با زانوهایتان مهربان باشید. وقتی قدرت زانوهای خود را از دست دادید، کمبودشان را به شدّت حس خواهید کرد.
ممکن است ازدواج کنید، ممکن است نکنید. ممکن است صاحب فرزند شوید، ممکن است نشوید. ممکن است در چهل سالگی طلاق بگیرید. احتمال هم دارد که در هشتاد و پنجمین سالگرد ازدواجتان، رقصکی هم بکنید. هرچه میکنید، نه زیاد به خودتان بگیرید، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید. انتخابهای شما بر پایۀ احتمالهای ۵۰ درصد بوده. همانطور که مال همه بوده است.
دستورالعملهایی که به دستتان می رسد را تا ته بخوانید. حتی اگر از آنها پیروی نمیکنید.
از خواندن مجلات زیبایی پرهیز کنید. تنها خاصیت آنها این است که به شما بقبولانند که زشت هستید.
با خواهران و برادران خود مهربان باشید. آنها بهترین رابط شما با گذشته هستند. و به گمان قوی، تنها کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر، در آینده، به داد شما خواهند رسید. به یاد داشته باشید که دوستان میآیند و میروند، ولی آن تک و توک دوستان جان جانی که با شما میمانند را حفظ کنید.
برای پل زدن میان اختلافهای جغرافیایی و روشهای زندگی، سخت بکوشید. زیرا هرچه بیشتر از عمر شما بگذرد، بیشتر پی میبرید که به افرادی که در جوانی میشناختید، محتاجید.
سفر کنید.
برخی حقایق لاینفک را بپذیرید:
- قیمتها صعود میکنند،
- سیاستمداران کلک میزنند،
- شما هم پیر میشوید.
و آنگاه که شدید،
- در تخیلتان به یاد میآورید که وقتی جوان بودید،
- قیمتها مناسب بودند،
- سیاستمداران شریف بودند،
- بچهها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند.
به بزرگترها احترام بگذارید.
توقع نداشته باشید که کس دیگری نان آور شما باشد. ممکن است حساب پساندازی داشته باشید. شاید هم همسر متمولی نصیبتان شده باشد. ولی هیچگاه نمیتوانید پیشبینی کنید که کدام خالی میشود یا به شما جاخالی میدهد.
خیلی با موهایتان ور نروید. وگرنه وقتی چهل سالتان بشود، موهایتان شبیه موهای هشتاد سالهها میشوند.
نخ دندان به کار ببرید .
در شناخت پدر و مادرتان بکوشید. هیچ کس نمیداند که آنان را، کِی برای همیشه از دست خواهید داد.
دقت کنید که نصایح چه کسی را میپذیرید. اما با کسانی که آنها را صادر میکنند، بردبار و صبور باشید. نصیحت، گونۀ دیگر غم غربت است. ارائۀ آن، روشی برای بازیافت گذشته از میان تل زبالهها، گردگیری آن، و ماله کشیدن بر روی زشتیها و کاستیهایشان، و مصرف دوبارۀ آن، به قیمتی بالاتر از آنچه ارزش دارد، است. امّا اگر به این مسائل، بی توجّه هستید، لااقل حرفم را در مورد کرم ضد آفتاب بپذیرید!
مرتبط با ادبیات داستانی
- نگاهی به رمان پدرو پارامو اثر خوان رولفو
- نگاهی به رمان فلسفۀ زندگی زناشویی اثر اونوره دو بالزاک
- کتاب نون نوشتن، نگاهی دوباره به محمود دولت آبادی
- گزارش یک آدمربایی
- تنهایی اعداد اول: اعداد اول تنها نیستند، آنها اول هستند!
اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانیهای سایت مطلع میشوید، لطفاً ایمیل خود را در قسمت زیر وارد کنید.
دیدگاهتان را بنویسید