گربه‌ای در حیاط (داستان مینیمال)

گربه‌ای در حیاط داستان مینیمال اسماعیل اصلانی دیرانلو

یک دنیا خستگی را در وجودم حس می‌کنم. لپ‌تاپ را خاموش می‌کنم، رخت‌خوابم را پهن می‌کنم، لامپ اتاق را خاموش می‌کنم و زیر پتو می‌خزم. چند لحظه بعد صدای پایین آمدن گربه از نردبان می‌آید. هر بار که لامپ اتاقم خاموش می‌شود سروکلۀ او هم پیدا می‌شود. انگار کمین می‌کند تا من بخوابم و او هم بیاید. هر شب وضع همین است. صدای پاره کردن پلاستیک آشغال‌ها را می‌شنوم. می‌روم بیرون او را فراری بدهم، او هم تا صدای پایم را می‌شنود می‌گذارد به فرار و دیگر نمی‌آید. شاید هم آنقدر صبر می‌کند تا من بخوابم و بعد برگردد. توی جایم غلت می‌خورم، خسته‌ام اما خوابم نمی‌برد. این دفعه روی این پهلویم غلت میزنم. صدای پایین آمدن گربه از نردبان بلند می‌شود. امشب حوصلۀ اینکه بیرون بروم و گربه را فراری بدهم ندارم. نهایتش این است که فردا باید خودم حیاط را تمیز کنم. سروصدای توی حیاط بیشتر می‌شود. اعصابم

ادامۀ مطلب

حکایت کافه‌هایی که مثل قارچ همه جا سبز شده‌اند

کافه قهوه اسپرسو

یک دختر خانم دم در گذاشتن که با لبخند و چرب زبانی ما رو به داخل هدایت کرد. داخل یکی از اتاق‌های کافه شدیم. میزی که کنار پنجره بود رو انتخاب کردیم؛ که هم برای چهار نفر فضای کافی داشت و هم دید خوبی به منظرۀ پر از گل و درخت حیات پیش روی چشم ما بود. به محض اینکه روی صندلی‌ها نشستیم دیدم همه‌شون خیس هستن. رفتم و اعتراض کردم. همون خانم چرب زبان با بی‌تفاوتی و خونسردی تمام گفت یادش رفته به ما بگه. و بعد چیزی نگفت. یک میز دیگه رو انتخاب کردیم، سریع اومد و گفت: «اونجا رزرو شده، اگر نیم ساعته تشریف می‌برین اونجا بشینین!» و دوباره بدون اینکه پیشنهادی برای نشستن به ما بده رفت. با مکث و دودلی میز رو عوض کردیم. مجبور شدیم دو تا صندلی از پای یک میز دیگه بیاریم تا میز چهار نفره بشه. قیمت‌ها هم البته داستان داشت.

ادامۀ مطلب

داستان مینیمال؛ کمتر حرف زدن ولی بیشتر گفتن

داستان مینیمال sudden fiction

فلسفۀ وجودی داستان مینیمال در این دو جمله خلاصه می‌شود: اگر بتوانیم حرفمان را در سه جمله بگوییم چرا باید چهار جمله حرف بزنیم؟ اگر می‌توانیم با جملات سه کلمه‌ای منظورمان را برسانیم چرا باید جملات ما چهار کلمه داشته باشند. از آن جایی که به مرور تبدیل شده‌ام به آدمی که تمایل دارم کمتر حرف بزنم ولی بیشتر بگویم، داستان مینیمال برای من نوع قابل توجهی در نویسندگی خلاق است. بارها پیش آمده که از خواندن کتابی چندصد صفحه‌ای ناامید شده‌ام. چون که هر چه بیشتر جلو رفته‌ام دیده‌ام که حرف‌های کمتری برای گفتن وجود دارد. و چه بسا که در همان موضوع پست وبلاگی را خوانده‌ام که با چندهزار کلمه کاری بسیار بهتر از آن کتاب چندصد صفحه‌ای انجام داده است. گاهی سعی کرده‌ام داستان مینیمال بنویسم. به مرور در این وبلاگ منتشرشان را می‌کنم. یکی هم داستان زیر است: داستان میمینال سگ بودن یک مرد وارد کوچه

ادامۀ مطلب

توضیح دادن نشانۀ ضعف است؟! مهران مدیری غلط کرد با تو!

توضیح دادن نشانۀ ضعف است؟! مهران مدیری غلط کرد با تو!

جملۀ «توضیح دادن نشانۀ ضعف است» مهران مدیری (اینجا) تقریباً تبدیل به یک ضرب‌المثل شده است. در برخورد اولیه، این جمله خیلی موجه و معقول است طوری که کسی به آن شک نمی‌کند. اگر شما هم فکر می‌کنید که «توضیح دادن نشانۀ ضعف است» از شما می‌خواهم که جداً در افکار خود تجدیدنظر کنید. توضیح دادن نه تنها نشانۀ ضعف نیست که حتی یکی از ویژگی‌های انسان معاصر و مدرن است. انسان‌ها با هم حرف می‌زنند، افکار خود را بیان می‌کنند، به حرف همدیگر گوش می‌دهند، به جای قضاوت‌های عجولانه، از هم سؤال می‌پرسند تا یکدیگر را به بهترین شکل ممکن درک کنند. در مقابل انسان رشدنیافته که مهارت‌های استدلالی و فکری لازم را ندارد، با خیال‌بافی‌های خود در مورد کسی قضاوت می‌کند، بر مبنای قضاوت‌های کج و معوج خود راجع به او تصمیم می‌گیرد، پشت سر او بدگویی می‌کند یا برعکس بر مبنای همان خیال‌بافی‌ها و قضاوت‌های غلط از

ادامۀ مطلب

برای صابر راستی کردار؛ هنرمندی که جهان ما را زیباتر کرد

صابر راستی کردار فونت ساحل فونت وزیرمتن

صابر راستی کردار طراح فونت‌های ساحل و وزیر با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کند «صابر عزیز فونت ساحل و بقیه فونت‌هایی که طراحی کردید یک اقدام اساسی برای وب فارسی بود. شما با این کار، دنیای وبلاگ‌نویسی برای فارسی زبان‌ها خیلی زیباتر کردید. با تمام وجود امیدوارم سلامتی خود را هر چه سریع‌تر به دست آورده و با قدرت و ارادۀ بیشتر به زندگی برگردید.» توضیح عکس عکسی که برای این نوشته انتخاب کرده‌ام، تصویر جدیدترین قالب وبلاگ‌نویسی سرویس بیان است که توسط صابر راستی‌کردار طراحی شده است. ایشان برای وبلاگ خود هم از همین قالب (نسخۀ بدون سایدبار) استفاده کرده است. عکس زیر نسخۀ دارای سایدبار را نشان می‌دهد که من برای وبلاگ خودم در سرویس بیان استفاده کرده‌ام.   مناسبت این نوشته خبر زیر است: «صابر راستی کردار طراح فونت ساحل و وزیر و … گرفتار بیماری سرطان شده است.» خیلی وقت پیش این خبر

ادامۀ مطلب

به شروع دوباره سلام کن

به شروع دوباره سلام کن

چند وقت پیش تصمیم گرفتم قید وبلاگ‌نویسی را بزنم. من همیشه زندگی‌ام بیشتر خشمگین بوده‌ام تا ناامید. در واقع هیچ‌وقت ناامید نمی‌شوم و هر چه می‌گذرد فقط خشمگین‌تر و خشمگین‌تر می‌شوم. هر وقت هم خشمم غلیان می‌کند، تمام تمرکزم را روی کیفیت کار و حجم بیشتر و بیشتر کار می‌گذارم. . این بار خشم زیادی داشتم و خودم را به انزوای مطلق رساندم؛ تصمیم گرفتم تمرکزم را فقط روی سایت آموزشی‌ام بگذارم (از صفر تا بی‌نهایت) و قید وبلاگ‌نویسی فارسی را بزنم. از آن روز شاید یک سال و شاید بیشتر (دقیق نمی‌دانم) می‌گذرد و من تمام تمرکزم روی سایت آموزشی و البته وبلاگ انگلیسی‌ام بوده است. در این مدت البته هیچ وقت احساس خوبی نداشتم از اینکه نمی‌نویسم. از اینکه درِ وبلاگ فارسی‌ام را تخته کرده‌ام و همۀ حرف‌هایم را توی خودم می‌ریزم. وبلاگی که از سال ۲۰۱۴ فعال بوده و این روزها باید منتظر این می‌بودم که دهمین

ادامۀ مطلب

روز پنجم: میز کار خود را از شب قبل آماده کنید!

میز کار خود را از شب قبل آماده کنید

یکی از موانع بهره‌وری این است که صبح بیدار می‌شوید و نمی‌دانید که اولین کاری که باید امروز انجام دهید چیست. بنابراین به صورت ناخودآگاه تابع کلیشه‌های رفتاری خود خواهید شد و دوباره بعد از چند ساعت به خود می‌آیید و می‌بینید که وقت زیادی از روز را هدر داده‌اید. برای جلوگیری از این کار یک روش خیلی ساده وجود دارد که در این نوشته به آن می‌پردازم. میز کار خود را از شب قبل آماده کنید مفهوم میز کار چنان که قبلاً توضیح داده‌ام، این وبلاگ یک وبلاگ آموزشی است و لذا تمام مثال‌ها حول و حوش آموزش و یادگیری می‌چرخند. در این بخش از «میز کار» صحبت می‌کنی؛ گو اینکه قرار است مهم‌ترین کار شما حول و حوش یادگیری، نوشتن، خواندن یا فعالیتی مانند آن باشد که با میز کار طرف هستید. ولی خوب مفهوم میز کار آن قدرها هم محدود نیست؛ تمام شغل‌های فنی هم از این

ادامۀ مطلب

روز چهارم: تا می‌توانید زوائد را حذف کنید

تا می‌توانید زوائد را حذف کنید

در یادداشت روز قبل گفتم که استمرار در انجام کار عامل مهمی در رسیدن به اهداف است. امروز راجع به حذف زوائد صحبت می‌کنم که مکمل گام دیروز است. برای همۀ ما این یک تجربۀ بسیار آشناست که هر بار برنامه‌ریزی می‌کنیم، برنامۀ خود را به گام‌های کوچک تقسیم می‌کنیم و شروع به انجام گام‌های کوچک و روزانۀ می‌کنیم. اما بعد از یکی دو هفتهبه خود می‌آییم و می‌بینیم که مانند یک آدم گم‌شده داریم دور خود می‌چرخیم و باز برنامه‌های خود را رها کرده‌ایم. ریشۀ این مشکل کجاست؟ تا می‌توانید زوائد را حذف کنید اغلب ما روی این موضوع تمرکز داریم که «چه کارهایی را انجام دهیم» تا به موفقیت برسیم. ولی باید روی این که «چه کارهایی را نباید انجام دهیم» هم تمرکز کنیم. حذف زوائد کمک زیادی به ما می‌کند تا هم زمان را به خوبی مدیریت کنیم و هم عادت‌های مفید را با عادت‌های مضر جایگزین

ادامۀ مطلب

روز سوم: استمرار در کار از هر عامل دیگری مهم‌تر است

استمرار در کار از هر عامل دیگری مهم‌تر است

هر بار که کاری را شروع می‌کنیم انگیزه و انرژی خوبی داریم. ولی بعد از چند روز انگیزۀ ما کم می‌شود و بالاخره بعد از یکی دو هفته انرژی خود را به طور کامل از دست می‌دهیم. این یک امر کاملاً طبیعی است و فقط مختص به من و شما نمی‌شود. دانستن این که از دست دادن انگیزه یک امر طبیعی است برای رسیدن به موفقیت یک نکتۀ کلیدی است. اگر فکر کنید این فقط شما هستید که انگیزۀ خود را از دست می‌دهید، در این صورت ممکن است دچار حس خودسرزنش‌گری بشوید یا اینکه از اساس سرخورده شوید و دیگر سراغ پروژه‌های مهم زندگی خود نروید. باور کنید یا نه، این موضوع قصۀ تقریباً قریب به اتفاق آدم‌های اطراف ماست. آدم‌هایی که رؤیاها و آروزهای آن چنانی داشته‌اند ولی بعد از مدتی آن‌ها را رها کرده‌اند. اگر این را بدانید که به طور طبیعی، ما انگیزه و انرژی خود

ادامۀ مطلب

روز دوم: اهمیت گام‌های کوچک و روزانه در رسیدن به موفقیت‌های بزرگ

اهمیت گام‌های کوچک و روزانه

قبل از اینکه دربارۀ اهمیت گام‌های کوچک و روزانه در رسیدن به موفقیت صحبت کنم، لازم است یک نکته را توضیح دهم؛ و آن اینکه این وبلاگ، یک وبلاگ آموزشی است و روی یادگیری تمرکز دارد، بنابراین تمام مثال‌های من در همین زمینه خواهد بود. با این همه این مطالب در مورد کارآفرینی، هر نوع فعالیت مالی و … هم صادق خواهد بود. مثلاً چه بخواهید کاری را راه بیندازید و چه بخواهید یک زبان خارجه یاد بگیرید، در هر صورت باید کمال‌گرایی را کنار بگذارید، یا یک هدف‌گذاری کتبی و منطقی داشته باشید. بنابراین اگر این سلسله مقالات را دنبال کنید، چیزهای زیادی هست که یاد خواهید گرفت و به کار شما خواهد آمد. سه سؤال اساسی از قدیم گفته‌اند سنگ بزرگ نشانۀ نزدن است. شما هم مثل من این ضرب‌المثل را زیاد شنیده‌اید ولی حتماً این را هم تجربه کرده‌اید که با وجود این، باز هم، هر بار

ادامۀ مطلب

روز اول: هدف‌های فراموش شده، آرزوهای گم‌شده

هدف‌های فراموش شده

همۀ ما در در عمق فکرمان بر این باور هستیم که فردی توانمند، لایق و باهوش هستیم و این توانایی را داریم که تفاوتی در زندگی خودمان و دیگران ایجاد کنیم. اگر حتی فردی هستید که در موقعیت کنونی خود، عزت نفس کمی دارید، باز هم در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمی‌کند. چون شما هم روزی عزت نفس کافی داشتید تا اینکه رفته رفته گرد و غبار روزگار بر آینۀ دل شما نشسته است و امروز فردی بی‌رمق و بی‌انرژی شده‌اید. ممکن است در این روزهای زندگی خود فکر کنید که توانایی انجام دادن کارهایی که دوست دارید را ندارید. یا ممکن است احساس کنید کنترل زندگی در دستان شما نیست و بنابراین احساس بدی نسبت به خود و زندگی‌تان داشته باشید.  بازیابی توانایی و انرژی برای هر فردی ممکن است. فقط ابتدا این را باید بگویم که حتماً باید به دو اصل زیر توجه داشته باشید: اگر به این

ادامۀ مطلب

بدبختی را خود ما انتخاب کرده‌ایم

معرفی کتاب تئوری انتخاب (درآمدی بر روانشناسی امید)نوشته‌ی ویلیام گلسر، ترجمه‌ی دکتر علی صاحبی هر چه از ما سر می‌زند یک «رفتار» است. هر رفتار دو ویژگی دارد: ۱٫ از درون ما برانگیخته می‌شود. ۲٫ معطوف به هدفی است. هدف هر رفتار برآورده شدن یکی از ۵ نیاز اساسی زیر را دنبال می‌کند: ۱٫ عشق و احساس تعلق، ۲٫ قدرت، ۳٫ تفریح، ۴٫ آزادی، ۵٫ بقا و زنده ماندن. گذشته، دروان کودکی، محیط خانواده و جامعه، شیمی مغز و لایه‌های پیچیده‌ی آن و فعالیت‌های هورمونی بدن، هرکدام تأثیر زیادی بر روی ما دارند ولی ما مقهور این عوامل نیستیم و در مواجه با این عوامل «رفتار نهایی» جهت رسیدن به خواسته‌ها را خودمان انتخاب می‌کنیم و همین رفتارها هستند که آینده‌ی ما را رقم خواهند زد. پس هر گاه در چمبره‌ای از مشکلات گیر کرده‌ایم بهتر این است که مسئولانه و با پذیرش واقعیت به گذشته بنگریم و به جای

ادامۀ مطلب