نویسندگی خلاق: اعتراف گرفتن از یک قاتل

نویسندگی خلاق کلمه‌ای است که این روزها زیاد آن را اینجا و آنجا می‌بینیم. بنابراین در این نوشته راجع به «نویسندگی خلاق» صحبت می‌کنم.

این نوشته هم بر مبنای تجربه من از نوشتن است و هم بر مبنای مطالعاتی است که در این سال‌ها داشته‌ام. ممکن است افرادی احساس کنند که تجربه و روش آن‌ها با این نوع نوشتن فرق داشته باشد.

من هیچ ادعایی در این زمینه ندارم که روشی که در انتهای این نوشته توضیح می‌دهم یک روش اثبات شده علمی است. به هر حال نویسندگی با ذوق و خلاقیت سر و کار دارد و طبیعتاً تنوع روش‌ها و افکار در آن زیاد است.

اگر از آن دسته افراد هستید که به شکلی وسواسی می‌نویسید و تقریباً هیچ نوشته کامل و رضایت بخشی ندارید این نوشته برای شما مفید خواهد بود.

نگاهی به تعریف نویسندگی خلاق

نویسندگی خلاق هر گونه نوشته‌ای است که خارج از مرزبندی‌های متداول در نوشته‌های تخصصی باشد.

این نوع نویسندگی، به طور معمول با ویژگی‌هایی مانند روایی بودن، خلق شخصیت و پرورش آن، استفاده از استعاره‌ها و یا داشتن مایه‌های شعری همراه است.

البته باید این نکته را هم مد نظر داشت که نویسندگی خلاق لزوماً به خلق آثار ادبی سرشار از «شاهکارهای زبانی» مملو از استعاره‌ها نمی‌پردازد. بلکه انواع مختلف نوشته‌های ژورنالیستی، داستانی و غیر داستانی، شعر و … نیر می‌توانند در این دسته جای بگیرند.

در این جا این سؤال پیش می‌آید که با توجه به این تعریف، نویسندگی خلاق را چگونه می‌توان از دیگر گونه‌های نوشتن جدا کرد؟

باید گفت که برخلاف همتای آکادمیک خود، نویسندگی خلاق به جای اینکه تمرکزی ماشینی روی قوانین زبان داشته باشد، بیشتر به «خودابرازگری» می‌پردازد.

هر نوع نوشته‌ای که روح خودابرازگری در آن مستتر باشد و همچنین دارای عناصری مانند روایی بودن، طرح و پرورش شخصیت و … باشد را می‌توان یک زیر مجموعه از نویسندگی خلاق دانست.

طبق آنچه تا الان در متون انگلیسی خوانده‌ام، امروزه در غرب، نویسندگی خلاق به نوعی معادل با «ادبیات» قلمداد می‌شود. با این تفاوت که در نویسندگی خلاق به تکنیک‌های مختلف نوشتن پرداخته می‌شود. در ادامه توضیح بیشتری در این خصوص خواهم داد.

به دیگر سخن، زمانی نوشته به نوع «ادبی» و «علمی» تقسیم می‌شد و امروز به دو نوع «نوشتن خلاق» و «نوشتن علمی» تقسیم می‌شود.

در نوع نوشتن علمی، آمار و اطلاعات مهم هستند. و اینکه طبق یک ساختار از پیش تعریف شده، هر نوشته از بخش‌های عنوان، چکیده، کلید واژگان، مقدمه، بدنه نوشته، نتیجه گیری و منابع تشکیل شده است. ولی در نویسندگی خلاق، خودابرازگری مهم‌ترین عنصر است.

به یک بیان، در نوشته‌های علمی، ما سراغ موضوعات علمی می‌رویم و برای ما عنوان کردن موضوعات و مفاهیم و آمار مربوط به آن‌ها مهم است. ولی وقتی صحبت از نویسندگی خلاق به میان می‌آید، خیلی از اوقات ما سراغ انسان می‌رویم. در این حالت از چیزهایی می‌نویسیم که به نوعی دغدغه عمومی ما به عنوان انسان است.

حرف‌هایی که گفتن‌شان ممکن است از خیلی‌ها برنیاید، ولی فهمیدن‌شان کاری سخت نیست. چرا که از جنس حرف‌هایی است که وقتی می‌خوانیم یا می‌شنویم می‌گویم: «اگر می‌خواستم بنویسم چنین چیزی با چنین موضوعی می‌نوشتم. این نوشته حرف دل من هم هست». برای همین هم هست که خیلی از افراد با خواندن چند نمونه موفق از این نوع نوشته‌ها، خودشان هم هوس نوشتن می‌کنند.

نویسندگی خلاق به عنوان یک ماده درسی یا به عنوان یک رشته تحصیلی، بعد از جنگ جهانی دوم مورد توجه قرار گرفت. به طور مثال در بریتانیا این رشته تحصیلی، اولین بار در سال ۱۹۷۰، با عنوان فوق لیسانس هنر در دانشگاه آنگلای شرقی و توسط مالکولم بردبوری و انگلس ویلسون پایه‌گذاری شد. پیام شروع این دوره این بود:

For the first time in the sad and enchanting history of literature, for the first time in the glorious and dreadful history of the world, the writer was welcome in the academic place. If the mind could be honored there, why not the imagination?

امروزه این رشته به طور گسترده در دانشگاه‌های مختلف دنیا تدریس می‌شود. برخلاف اکثر کلاس‌های دانشگاهی که به صورت سمیناری (تدریس استاد و شنونده بودن دانشجویان) است، این دوره‌ها به صورت کارگاهی برگزار می‌شود.

در یک کارگاه نویسندگی خلاق، هر فرد نوشته‌ای را برای کلاس آماده می‌کند و آن را در معرض نقد دیگران قرار می‌دهد.

برخلاف رشته ادبیات به معنای کلاسیک خود، در یک دوره آموزشی نویسندگی خلاق، تمرکز بر آموزش‌هایی مانند اینها است:

  • ویرایش،
  • تکنیک‌های ساختاری،
  • ژانرهای نویسندگی،
  • پرورش ایده‌هایی که به صورت تصادفی در کلاس ارائه می‌شوند،
  • و …

از همه مهم‌تر در این چنین دوره‌هایی روی روش‌های باز کردن قفل‌های ذهنی کار می‌شود. قفل ذهنی در اصطلاح به حالتی اطلاق می‌شود که فرد توانایی نوشتن حتی یک جمله را هم ندارد.

چند نوشته در مورد نویسندگی خلاق

در این لینک می‌توانید اطلاعات بیشتر، همچنین لینک‌های تکمیلی در خصوص این موضوع را از ویکی‌پدیا بخوانید: Wikipedia

در نوشته‌ای که خانم مژگان قاضی‌راد در مورد دوره نویسندگی خلاق در آمریکا نوشته است، در این دوره‌ها حتی روی «مهارت خواندن نوشته در جمع» هم کار می‌کنند.

در اینجا می‌توانید این نوشته را بخوانید(PDF): در آمریکا نویسنده را چگونه پرورش می‌دهند

در این جا نوشته‌ای از روزنامه نیویورک تایمز را می‌خوانید که به دوره نویسندگی خلاق در دانشگاه ییل پرداخته است:

At Yale, Lessons in Writing and in Life

در اینجا هم نوشته‌ای از هفته‌نامه نیویورکر را در همین خصوص می‌خوانید: Show or Tell

نویسندگی خلاق از نوشتن شروع می‌شود

البته شاید برای بعضی از همه این حرف‌ها این طور برداشت شود که مبحث نویسندگی خلاق دور و بر خودش کلی کلاس و دوره و کارگاه و بعضاً ادا و اطوار شکل داده است.

کمی این صحبت درست است. لوئیس مناند در مقاله‌ای که در نیویورکر نوشته است، اینگونه می‌گوید:

«نویسندگی خلاق بر این مبنا پایه‌گذاری شده است که کسانی که هیچ‌گاه هیچ شعری [نوشته‌ای] منتشر نکرده‌اند، به کسانی که آن‌ها هم هیچ‌گاه هیچ شعری [نوشته‌ای] منتشر نکرده‌اند، بیاموزند که چگونه یک شعر [نوشته] قابل انتشار بسرایند [بنویسند].»

من از این جهت با این نوشته موافقم که گاهی مثال فردی که پی آموختن نویسندگی است، مثل آن فردی است که اژدهاکشی آموخت، اما چون هیچ اژدهایی در شهر نبود، لذا به دیگرانی اژدهاکشی می‌آموخت.

صرف از نوشتن و چگونه نوشتن گفتن راه به جایی نمی‌برد. افرادی هستند که آنقدر حرف‌های عجیب و غریب بلدند که می‌توانند هر نوشته‌ای را با خاک یکی کنند، اما یک خط نوشته ندارند.

افرادی که آنقدر در این محفل و آن محفل از دیگران و دیگرانی حرف‌های مختلف یادگرفته‌اند که به کل جریان نوشتن را از خلاقیت دور کرده و تبدیل به تکنیکی نویسی محض کرده‌اند.

من گاهی به این نویسنده‌های عزیز می‌گویم شما نمی‌نویسید که خودابرازگری کنید یا آنچنان که وظیفه ادبیات است، تصویری از واقعیت به خواننده ارائه دهید. شما چیزی می‌نویسید که با همان معیارهای محفلی، نشود هیچ ایرادی از آن گرفت. نوشته‌ای که از لحاظ تکنیکی بی عیب است، اما یک هیچ سراسر پوچ است.

اشتباهات نویسندگی

در نوشته‌ای با نام اشتباهات نویسندگی، شاهین کلانتری «فهرستی از عمیق‌ترین و بدترین اشتباهات دنیای نویسندگی» را اینگونه لیست می‌کند:

  1. نادیده گرفتن کمیت به عنوان یکی از ملزومات رسیدن به کیفیت
  2. بی‌توجهی به یادگیری جدی زبان و نثر
  3. عدم مطالعه متنوع در حوزه‌های داستانی و غیرداستانی
  4. ترس از انتشار نوشته‌ها با هویت رسمی
  5. توجه بیش از اندازه به نقدها و نظرات دیگران
  6. جدا دانستن فرم از محتوا
  7. افتادن در دام رتوریک و دور شدن از استدلال
  8. عدم تبدیل نوشتن به عادتی روزانه
  9. ترجیح نگاه کوتاه‌مدت به نگاه بلندمدت و تفکر سیستمی
  10. بی‌حوصلگی برای بازنویسی‌های مکرر
  11. وسواس روی میزان استعداد نویسندگی
  12. نیمه‌کاره رها کردن پروژه‌های نوشتاری
  13. خودسانسوری
  14. عدم مطالعه متون کلاسیک و کهن
  15. شتابزدگی در دریافت بازخورد
  16. تعجیل در انتشار نوشته‌ها
  17. کم‌توجهی به اهمیت تصویرسازی و جزئی‌نگاری در نوشتن؛ و
  18. کلی‌گویی و زیاده‌روی در استفاده از واژگان ذهنی و مفاهیم انتزاعی.
  19. ناآشنایی با «دقیق خواندن» و فنون مطالعه نقادانه
  20. شلخته‌نگاری و بی‌توجهی به اصول نوشتن پاراگراف، و ناآشنایی با انواع پاراگراف‌نویسی.
  21. غفلت از پاکیزگی متن و اهمیت رعایت نکات ویرایشی
  22. نداشتن تمرین روزانه منظم و جدی
  23. ارتقا ندادن سطح تمرین‌های روزانه
  24. امتناع از نوشتن به خاطر نداشتن ایده؛ و
  25. واقف نبودن به این نکته که غالباً «نوشته، حین نوشتن شکل می‌گیرد.»

اصل نوشته را اینجا بخوانید: اشتباهات نویسنده

اگر به این اشتباهات نگاه دقیقی داشته باشید. همچنین اگر تعاریف اولیه نویسندگی خلاق که در ابتدای این نوشته آورده شد را با دقت خوانده باشید، تا اینجای نوشته شما هم با من هم نظر خواهید بود که اولین قدم برای نویسنده شدن، نوشتن است.

سوای همه باید و نبایدها و فراتر از همه قابها و فرمها، قبل از هر چیزی و بیشتر از چیزی باید نوشت. به قول جورج پولیا، برای آموختن شنا، باید شنا کرد. بیرون از آب چیزی برای آموختن شنا وجود ندارد. بدون نوشتن هم، هر چه که گفته شود مشتی خیالبافی ضد عمل‌گرایی است.

ابتدا باید نوشت. باید صادقانه و شجاعانه نوشت و سپس به عنوان کسی که نوشتن را به یک اعتیاد روزانه بدل کرده‌ایم با مطالعه بیشتر و بیشتر به غنای فکر و قلم خود بیفزاییم.

برای من نوشتن از ارتباط با خود شروع می‌شود. ارتباط با اعماق ذهن. نوشتن برای من، در مرحله اولیه خود، به مانند اعتراف گرفتن از یک قاتل است.

داستان اعتراف یک قاتل

قاتلی را فرض کنید که مقابل کارآگاهی نشسته است. او قتل هولناکی انجام داده است. شاید هم قتل‌های بیشتری انجام داده باشد و ما خبر نداریم. طبق قراینی، ما فعلاً فقط می‌دانیم که قتل خاصی می‌تواند کار او باشد!

اگر او قاتل نباشد، در این صورت در جواب به تمام سؤال‌های کارآگاه خواهد گفت: «نمی‌دانم!» اگر قاتل باشد هم آیا در ابتدای کار چیزی غیر از این خواهد گفت؟

آیا هر کارآگاهی به صرف اینکه یکی دوبار از کسی نمی‌دانم و خبر ندارم شنید، پرونده را مختومه اعلام می‌کند؟

بیایید با هم روند بازجویی را در نظر بگیریم. کارآگاه سؤال می‌پرسد و مظنون با جملات کوتاهی، از زیر بار همه چیز طفره می‌رود: «نمی‌دانم»، «خبر ندارم»، «من آن روز آن جا نبودم» و …

چه فرد قاتل باشد چه نه، ابتدای کار اینگونه شروع می‌شود. ولی بازجو پیش می‌رود و به روش‌های منطقی مرتب سوالاتی را می‌پرسد. از دل هر جواب مظنون، سؤالات دیگری را استخراج می‌کند. بعد از چند سؤال، سؤالی که قبلاً پرسیده است را دوباره و با کلمات دیگری و با لحن متفاوتی مطرح می‌کند. به این ترتیب او ذره ذره از او حرف می‌کشد. آن‌ها را یادداشت می‌کند. هر جا تناقض یا نقطه مبهمی یافت، روی همان نقطه دست می‌گذارد و با سوالاتش فرد را مجبور به توضیح بیشتری می‌کند.

فرد مظنون اگر واقعاً قاتل باشد، در جلسات بعدی بازجویی، زیرکانه تلاش می‌کند تا در واقعیت دست ببرد و روایت‌های ساختگی را کنار واقعیت بگذارد بلکه داستان خودش را به خورد بازجو بدهد.

به همین دلیل همیشه در ۲۴ ساعت اول دستگیریِ هر مظنونی، تعداد زیادی سؤال از او می‌پرسند. چون نه فراموش کرده است و نه فرصت دستکاری آن‌ها را دارد. اگر هم چیزی را وارونه تعریف کند، به دلیل اینکه وقت آن را نداشته است تا روی منطق داستان خود کار کند، خیلی زود به تناقض می‌خورد.

بازجو هر بار پاسخ‌های مظنون را یادداشت می‌کند، آن‌ها را می‌خواند. اگر لازم باشد به تمامی نام‌های افراد و مکان‌های ذکر شده در طی روند بازجویی مراجعه می‌کند و از آن طریق هم اطلاعات بیشتری کسب می‌کند.

رفته رفته که قطعه‌های اطلاعات کنار هم قرار گرفتند، کارآگاه می‌تواند تناقض‌ها، دروغ‌ها، نقاط ابهام و چیزهایی که عمداً پنهان نگه داشته شده‌اند را کشف کند.

در این مرحله، او دیگر در شرایط مه‌آلود به سر نمی‌برد. بلکه به طور دقیق می‌داند روی چه چیزی دقیق شود، چه سوالاتی را بپرسد تا مظنون را به چالش بکشد. و چه منابعی را بیرون از اتاق بازجویی مورد کنکاش قرار دهد.

رفته رفته حلقه بر مظنون تنگ می‌شود و مجبور به اعتراف می‌گردد.

ذهن ما مانند یک قاتل عمل می‌کند

نوشتن هم همین است. ذهن دوست دارد همه چیز را پنهان کند. دوست دارد همه چیز را انکار کند. یا آن‌ها را فراموش کند. این سرکوب کردن، فراموش کردن، پنهان کردن و یا انکار کردن جزئی جدایی ناپذیر از مکانیسم‌های دفاعی ذهن است. او می‌خواهد از ما دفاع کند. این برنامه‌ریزی ذهن است که ما را فقط به سمت مسائل حیاتی هدایت کند. لذا موضوعات زیاد دیگری را به بایگانی می‌فرستد.

همچنین ما او را تنبل بار می‌آوریم. در اثر فرهنگی که آکنده از تفریحات بصری، تلویزیونی و … است ذهن هم تنبل و استدلال گریز بار می‌آید.

هر گاه می‌خواهید بنویسید خود را همان بازجو و ذهن خود را همان مظنون به قتل فرض کنید. بدانید که در اویل کار ذهن همه چیز را انکار می‌کند.

یک صفحه سفید Word را باز می‌کنید و به آن زل می‌زنید. چیزی به ذهن خطور نمی‌کند. ممکن است دقایقی به صفحه زل بزنید و اتفاقی رخ ندهد.

شروع می‌کنید به نوشتن، یک جمله، بعد از آن دو جمله و در نهایت یکی دو پاراگراف را می‌نویسید و باز همان صفحه سفید زهر ماری.

گاهی هم ذهن شروع می‌کند به بازی درآوردن، مثل همان قاتل که سعی می‌کند با داستان‌های ساختگی بازجوی خود را منحرف کند.

به هر روی باید صبور باشید. و بدانید که ذهن ذره ذره مقر می‌آید. و شما می‌توانید مدت زمانی طولانی، مثلاً نیم ساعت یا حتی یک ساعت متوالی فقط بنویسید.

در مورد نوشتن چند نکته را همیشه مد نظر داشته باشید.

مهم‌ترین فاکتورها هنگام نوشتن

  1. منتظر لحظه الهام یا جرقه وحی آلود برای نوشتن نباشید. برای خود مقرر کنید که روزی لااقل ۵۰۰ کلمه بنویسید. این نوشتن راجع به هر چیزی می‌تواند باشد.
  2. به این عهد مانند یک عبادت دینی واجب وفادار باشید. هر روز و در ساعت خاصی آن را انجام دهید.
  3. هنگام نوشتن، به چیزی جر نوشتن فکر نکنید. فقط به سیل کلماتی که به ذهن شما خطور می‌کنند اجازه دهید تا بر روی کاغذ بیایند. اینکه به طور همزمان هم بنویسید و هم به شاهکار ادبی بودن جملات فکر کنید، یا اینکه بنویسید و مرتب برگردید به عقب و جملات را ویرایش کنید، قاتل نوشتن است. هر بار که شروع به نوشتن می‌کنید، فقط بنویسید. هر بار یک کار را انجام دهید. اولین یادداشت‌های هیچ کتاب معروفی، خوب نبوده است.
  4. قضاوت کردن را کنار بگذارید. این قضاوت کردن هم نباید در مورد نوشته خودتان باشد و هم نباید تصور کردن آدم‌های خیالی باشد که نوشته شما را نقد می‌کنند. به هیچ‌کدام فکر نکنید. فقط بنویسید.
  5. منتظر ایده نباشید. اگر منتظر ایده خوب یا جمله بندی خوب یا چیزی مثل این باشید تا آخر عمرتان هیچ چیزی نخواهید نوشت. از اتفاقات روزمره، از خوابی که دیده‌اید یا از احساسی که دارید بنویسید. از کتابی که خوانده‌اید یا در نقد مطلبی که در وبلاگ یا روزنامه‌ای خوانده‌اید چیزی بنویسید. از هر چیزی که به ذهنتان خطور می‌کند! بنویسید. هر چقدر اراجیف‌تر بهتر. هر چقدر صادقانه‌تر بهتر.
  6. بعد از این که نوشتن روزانه تمام شد، مطلب را در جایی که بعداً بتوانید به راحتی آن را پیدا کنید، مثلاً پوشه‌ای مخصوص نوشته‌های خودتان، ذخیره کنید. سریع به ویرایش آن نپردازید. بگذارید مدتی بگذرد.
  7. در طول روز حتماً برای خود نیم ساعت تا یک ساعت وقت مطالعه بگذارید. هیچ‌گاه بدون مطالعه، ذهن شما رشد نخواهد کرد. نوشتن و خواندن مکمل یکدیگر هستند.
  8. وسواس را کنار بگذارید. وسواس و ایده‌آلیسم در نهایت شما را فردی ترسو و کم کار بار می‌آورد. جایی ست گودین گفته است که در طی نزدیک به سی سال گذشته، روزی یک مطلب روی وبلاگ خود منتشر می‌کند. او معتقد است که این نوشته‌ها بعضاً متوسط و بلکه زیر متوسط هستند. ولی هر روز نوشتن در دراز مدت، نتایج خیلی خیلی زیادی دارد. جالب است بدانید که خیلی از همین نوشته‌ها، بعدها تبدیل به کتاب‌های ست گودین شدند.
  9. به حرف دیگران خیلی بها ندهید. حرف منطقی بحث جدایی دارد. ولی نظرات هر دم خیالی دیگران را بگذارید کنار.
  10. همیشه دفتری یا چیزی به همراه داشته باشید تا هر لحظه که چیزی به ذهنتان خطور کرد سریع آن را بنویسید. بعداً وجود ندارد. همین الان از قاتل اعتراف بگیرید.
  11. اگر قصد انتشار ندارید، چرا می‌نویسید؟ این کار فقط باعث این می‌شود که در ذهن شما یک حلقه بسته از افکار و تصاویر تکراری شکل بگیرد. منظور من از انتشار لزوماً انتشار یک کتاب ۷۰۰ صفحه‌ای توسط یک ناشر معروف نیست که منجر به برنده شدن جایزه نوبل ادبیات شود. نه نه! آن روز هم البته می‌رسد. ولی یک وبلاگ داشته باشید که به طور روزانه مطالبی را در آنجا قرار دهید. از اینکه با نام و فامیل واقعی مطلب منتشر کنید نترسید. از نام خود یک برند بسازید.
  12. از واکنش‌هایی که به نوشته شما می‌شود، نترسید. اما بیش از حد هم خودتان را با آن‌ها درگیر نسازید.
  13. برای نوشته‌های خود با فاصله زمانی مناسب وقتی برای ویرایش بگذارید. خواهید دید هر بار که به نوشته‌ای مراجعه می‌کنید، حس بدی به شما دست می‌دهد: «این‌ها چیه نوشتم؟ اگه کسی این‌ها رو بخونه آبروم می‌ره! خیلی ضعیفه …» در مقابل این زمزمه‌ها مقاومت کنید. با حوصله متن را بخوانید و سعی کنید دریابید که ایده مرکزی آن نوشته چیست. می‌توانید بعد از خواندن مطلب آن را رها کرده و به مطالعه در مورد موضوعات آن مطلب بپردازید تا با دست پر آن را ویرایش کنید یا اینکه همان لحظه نوشته را ویرایش کرده و بر روی وبلاگ خود قرار دهید.
  14. بخوانید و بنویسید و منتشر کنید. بخوانید و بنویسید و منتشر کنید. این روند تعهد روزانه شما یعنی: روزی حداقل ۵۰۰ کلمه نوشتن، حداقل ۴۵ دقیقه مطالعه کردن و روزی انتشار یک مطلب، بعد از مدتی شما را چنان دچار نوشتن می‌کند که از ننوشتن دچار احساس گناه می‌شوید.

تا اینجای کار ۱۴ نکته خیلی مهم در مورد نوشتن بیان کردم. این را بدانید که اگر این روند را به طور روزانه انجام دهید و برای خود از آن یک عادت ترک نشدنی بسازید بعد از مدتی چند پیامد خیلی مثبت را در زندگی خود تجربه خواهید کرد:

  • ذهن شما منظم می‌شود.
  • از زمان روزانه خود بهره بهتری خواهید برد.
  • نوشتن به خلاقیت شما کمک خواهد کرد.
  • عادت خواندن و نوشتن و انتشار دادن باعث می‌شود حافظه قوی داشته باشید.
  • فرد ایده‌پردازی خواهید شد. ممکن است روزی که خیلی هم دیر نیست ،ایده خیلی نابی به ذهن شما خطور کند که باعث تحول فکری و اقتصادی زندگی شما شود. اتاقی را در نظر بگیرید که به هم ریخته است و زیر خروارها وسایلی که توی اتاق ریخته شده است، یک چک سفید امضاء در وجه شما نوشته شده است. تا آن وسایل را برندارید و از اتاق بیرون نبرید، آن چک را نخواهید دید. باید این روند نوشتن و خواندن و منتشر کردن را به طور روزانه انجام بدهید تا به اعماق ذهن خود نقب بزنید و بتوانید آن چک سفید امضاء را کشف کنید.

پس همین الان شروع کنید و ۵۰۰ کلمه امروز را بنویسید.

در همین رابطه مقالات زیر را هم به شما توصیه می‌کنم:

و حرف آخر اینکه

اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانی‌های سایت مطلع می‌شوید، لطفاً ای‌میل خود را در قسمت زیر وارد کنید.

Photo by Shelby Miller on Unsplash