سرزمین غریب رمانی است که ارنست همینگوی نوشتن آن را شروع کرد ولی هرگز به پایان نرساند. مشخصات کتاب نام کتاب: سرزمین غریب نویسنده: ارنست همینگوی مترجم: رامتین ابراهیمی ناشر: نشر ققنوس – پانوراما (7) خرید کتاب: سایت نشر ققنوس زندگینامهای از ارنست همینگوی مانند اغلب آثار همینگوی، این رمان هم قسمتی از زندگی او را حجابی نازک از داستانپردازی روایت میکند. داستان رابطۀ او با مارتا گلهورن را در حالی به تصویر میکشد که از همان ابتدا به خوبی دیده میشود که شکافها اندک اندک خود را نشان میدهند. صفحۀ مارتا گلهورن در ویکیپدیا فارسی صفحۀ ارنست همینگوی در ویکیپدیا فارسی به محض اینکه شروع به خواندن رمان میکنید دیگر نمیتوانید آن را زمین بگذارید. سرزمین غریب تعلیق کِشندهای دارد و در سراسر رمان جریان دارد. از لحظۀ اولی که رمان شروع میشود این تعلیق را حس میکنید و در نهایت در بندهای پایانی رمان هم هنوز در تعلیق
ادامۀ مطلباین روزها که میگذرد … حواسپرتکنهای زندگی
این روزها که میگذرد احساس میکنم کسی در باد مرا صدا میزند. یک صدای دور، کسی که با من آشناست، مرا مرتب صدا میزند. این روزها که میگذرد احساس میکنم گم شدهام. احساس میکنم دچار فراموشی شدهام. مانند کسی که در خواب، راه را گم کرده است، صدایی را میشنوم که از عالم بیداری مرا مرتب صدا میزند. این چند خط را تحت تأثیر شعر «این روزها که میگذرد …» قیصر امینپور نوشتم. نمیدانم آیا میتوان آن را شعر نامید یا نه. که البته اهمیتی هم ندارد چون من فقط میخواستم حرف دلم را بزنم. مطمئن هستم که شما هم همین احساس را در زندگی خود تجربه کردهاید. هر انسانی در برههای از زندگی خود احساس میکند که گم شده است. گاهی ممکن است این احساس از این ریشه بگیرد که از یک مرحلۀ زندگی خود وارد مرحلۀ دیگری میشویم و تجربههای آشنای ما از دست میروند. مانند اینکه از
ادامۀ مطلب