تقدیم به بهترین خط‌خطی دنیا

تقدیم به بهترین خط‌خطی دنیا

1

این که می‌گویند «کتاب بهترین هدیه است»، حرف درستی است. من به شخصه هر وقت خواسته‌ام برای کسی هدیه‌ای بخرم، نخستین چیزی که به ذهنم آمده است این بوده که: «چه کتابی برای او مناسب و جذاب خواهد بود؟». این «او»ها در محدوده‌های سنی متفاوتی قرار دارند. از خواهرزادۀ 4 -3 ساله گرفته تا استادی 60 – 50 ساله و یا معشوقه‌ای هر چند ساله! گفتن هم ندارد که این «او»ها، از لحاظ فکری و روحی هم، از طیف‌های مختلفی هستند. بنابراین نمی‌شود همانطور که چای و یا قهوه‌ات را جرعه جرعه می‌نوشی، به طور هم‌زمان، به لیست کتاب‌ها، نویسنده‌ها و مترجم‌های مورد علاقۀ خودت رجوع کنی و از میان آن‌ها کتابی را برگزینی. لازم می‌آید که بروی و گشتی توی کتاب‌فروشی‌ها بزنی. بارها شده است که از خود فروشنده کمک خواسته‌ام و فروشنده مرا با دست به سمت قفسه‌ای هدایت کرده:

–           اونجا، تو اون قفسه، یه سری کتاب داریم که معمولاً مشتری‌ها برای هدیه از اون‌ها می‌برن.

با اولین ورق زدن، چیزهایی خود را لو می‌دهند. این که این کتاب‌ها دسته دوم هستند! اما دسته دومی که حتی ورق نخورده‌اند و هنوز می‌توانی بوی کاغذ که لای برگه‌های کتاب حبس شده است را حس کنی؛ و برچسپ قیمت، که خود را خیلی زود نشان می‌دهد:

–           آقا! کاغذ به روز داره گرون میشه. این کتاب چاپ یک سال و نیم پیشه! می‌دونی اکه همین الان این کتاب از چاپ دربیاد قیمتش چنده؟ تازه من کم زدم روش.

2

چیز دیگری هم هست که این کتاب‌ها را منحصر به فرد می‌کند. کافیست جلد را باز کنی و متوجه یک سری نوشته شوی که با خودکار آن‌ها را خراب کرده‌اند. «خط‌خطی‌ها»! این خط‌خطی‌ها یعنی چه؟

–           تقدیم به بهترین همسرِ خط‌خطی

–           به مناسبت خط‌خطی

–           تو که خط‌خطی

–           کلاً خط‌خطی

یعنی قبلاً بهترین خط‌خطی‌های همدیگر بوده‌اند ولی حالا نه از «تاک» نشان مانده و نه از «تاک‌نشان»؟ یا این که هنوز با هم هستند ولی خط‌خطی بودن دیگر برایشان رنگی ندارد؟ مگر می‌شود که دو نفر خط‌خطی همدیگر باقی بمانند و هدیه‌های هم را بفروشند؟ یا شاید هم اوضاع کتاب خط‌خطی‌تر از این حرف‌هاست.

3

مثل روز روشن است که من «صد سال تنهایی» را به کسی هدیه نمی‌دهم. صحبت از صد سال تنهایی است! مگر می‌شود صد سال تنهایی‌ات را به کسی هدیه بدهی و او هم، روزی که دیر یا زود می‌آید، آن را خط‌خطی کند و بسپاردش به قفسۀ کتاب‌های دسته دوم یک کتاب‌فروشی؛ تا عده‌ای که تازه خط‌خطی بودنشان کل گرده با بی‌مبالاتی تمام بیایند و صد سال تنهاییِ بر باد رفته‌ات را کادوپیچ کنند و بدهندش دست کسی که سه ماه بعد نه از او نشان است و نه از تاک نشانش؟! از این به بعد هر وقت برای کسی کتاب خریدم، با تواضع و فروتنیِ تمام، چیزی رویش نمی‌نویسم تا هر زمان که از من در زندگی او نشانی نبود، نشوم بهترین خط‌خطی زندگی‌اش. خودخواهی و تمایل به دیده شدن و ابدی بودن را در خودم فرومی‌خورم و ترجیح می‌دهم سکوت کنم. آن که در کنار من بماند با خط‌خطی یا بی‌خط‌خطی می‌ماند. ترجیح می‌دهم به جای این که بهترین خط‌خطی کسی باشم، یک نقطۀ ساکت و بی‌نشان در ته ذهنش باشم.

داستان‌های من


اگر دوست دارید همیشه اولین نفری باشید که از به روزرسانی‌های سایت مطلع می‌شوید، لطفاً ای‌میل خود را در قسمت زیر وارد کنید.


Photo by Alfons Morales on Unsplash

Photo by Markus Spiske on Unsplash

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *