۳۰ سال بعد این موقع چه چیزی از امروز را به یاد خواهی آورد چه خواهد بود؟ ۵ سال بعد این موقع چه چیزی از امروز برایت مهمترین چیز خواهد بود؟ یک سال بعد چطور؟ هفتهی بعد چطور؟ حالا فردا را تصور کن. مهمترین چیزی که فردا از امروز به یاد خواهی آورد چه خواهد بود؟ هرچه از امروز دورتر شویم مسائلی که برای ما مهمتر هستند، کلیتر و اساسیتر هستند. هر چه به زمانهای کوتاهتر فکر کنیم، همیشه مسائل کماهمیتتر و حاشیهایتر برای ما مهم خواهند بود. شاید لازم باشد برای داشتن یک برنامهی موفق، از آخر شروع کنیم. دوست داریم سی سال بعد که باشیم و کجا باشیم؟ برای «من» سی سال بعد خود، چه چیزی را مهمترین چیز و اساسیترین فاکتور میدانیم؟ بهتر است همیشه روی همانها تمرکز کنیم و مسائل حاشیهای را کنار بگذاریم. این نوشته برگرفته از نوشته امروزی است که ست گودین در وبلاگ
ادامۀ مطلبدرباره هویت ایرانی
افرادی را دیدهام که لهجهی شهرستان به شهرستان این کشور را مورد تمسخر قرار میدهند و افتخار میکنند که با لهجهی تهرانی صحبت میکنند. غافل از اینکه لهجهای که مردم با آن در تهران صحبت میکنند از لحاظ اصالت غیراصیلترین لهجه و از لحاظ زمانی جوانترین لهجه در میان لهجههای متداول ایران امروز است. در کنار اینکه این روزها غلطهای دیکتهای، دستوری و ویرایشی در نوشتار ما زیاد است و در محاوره هم نکات دستوری زیادی نادیده گرفته میشود، در تهران بسی بیشتر این پدیده شلختهگویی رواج دارد. (در این دو پست راجع به آنها صحبت کردهام: ۱ ، ۲) من دیدهام که افرادی از همین قماش شلختهگویان، طوری راجع به لهجههای مختلف زبان انگلیسی صحبت میکنند و روی ادای کلمات با لهجهی درست اصرار دانرد که انگار زبان فارسی زبان غیرمادری آنهاست که به تازگی آموختهاند. اطلاعات ما، خصوصاً مردم پایتخت، راجع به لهجهها، گویشها، لباسها، غذاها، آداب و
ادامۀ مطلبهیچ لحنی توهین آمیز نیست
اگر به خودت اعتماد داری، اگر خودت را فردی توانمند میدانی، در این صورت هیچ جملهای هر چقدر هم تلاش کند که تو را زیر سؤال ببرد، توهین آمیز نیست. اگر ارادهی تغییر داری. اگر قدر عمرت را بدانی و با خودت رو راست باشی ،اگر به خودت متکی باشی و اگر سرت توی کار خودت باشد، در این صورت هیچ لحنی توهین آمیز نیست. لحن توهین آمیز است وقتی حرفها و تیکه و کنایههای دیگران را به خودمان بگیریم. ما حرفهای دیگران را به خودمان میگیریم چون به خودمان شک داریم. فکر میکنیم شاید آنها ارزیابی درستی راجع به ما دارند. و یا وقتی کارمان را درست انجام ندادهایم و یا اینکه سرمان توی آخر دیگران بوده، در این صورت خواه ناخواه حاشیهها به سمت ما خواهند آمد. حرف دیگران هر چقدر هم بار سنگینی داشته باشد، باز هم حرفی است که از دهان دیگران خارج شده و حرفهای
ادامۀ مطلببا زبان فارسی چه میکنیم؟
دیروز راجع به هکسره صحبت کردم. امروز میخواهم راجع به چند مشکل متداول دیگر در بین تحصیلکردههای فارسیزبان صحبت کنم. دیکتهی کلمات زبان فارسی داشتن مشکلات دیکته هم به خاطر مطالعه کم – متون چاپی و نه تحت وب! – و هم به خاطر ننوشتن است. این روزها کمتر کسی با قلم و کاغذ مینویسد. یا کمتر کسی است که روزی لااقل ۵۰ صفحه مطالعه داشته باشد. این مورد هم البته در «باسوادهای جامعه» دیده میشود. روشنفکرانی که در فضای مجازی راجع به خیلی چیزها نظر میدهند اما در دنیای بیرون دو صفحه مطالعه ندارند. این قضیه زمانی دردناکتر میشود که من دیدهام همان فردی که به دیکتهی زبان فارسی اهمیت نمیدهد، در مورد زبان انگلیسی چنان تعصبی دارد که گویی زبان انگلیسی زبان مادری اوست و زبان فارسی زبان دومی است که به تازگی آموخته است. علائم سجاوندی و نکات ویرایشی عدم رعایت علائم سجاوندی و نکات ویرایشی حتی
ادامۀ مطلب۲۱ سؤال الهام بخش که هر فردی باید از خود بپرسد
۲۱ سؤال الهام بخش را در زیر لیست کردهام. اهمیت پاسخ دادن به این سؤالات در این است که نشان میدهد چقدر با خودتان و دنیای اطرافتان ارتباط عاطفی خوبی دارید. خواهید دید که خیلی از ما ارتباط خود را با خودمان و اطرافمان قطع کردهایم اما توجهی به این واقعیت نداریم. ۲۱ سؤال الهام بخش را با دقت بخوانید. به آنها پاسخ بدهید و آن را برای دیگران هم بفرستید. در انتهای این پست میتوانید پیدیاف آن را دانلود کرده و آن را برای هر کسی که دوست دارید بفرستید. ۲۱ سؤال الهام بخش که هر فردی باید از خود بپرسد آخرین باری که کاری انجام دادید که بابت آن به خود بالیدید کی بود؟ آخرین باری که بابت چیزی از ته دل خندیدید کی بود؟ گل مورد علاقهی شما چیست؟ مهمترین کاری که امروز شروع کرده و آن را به سرانجام خواهید رساند چیست؟ زیباترین کلمه در زبان
ادامۀ مطلبمیروم قدم بزنم، اولین نفری که به من لبخند زد، خودم را نمیکشم
یکم) تو میتوانی کشف ساده من از زندگی باشی. چرا گفتم ساده؟ نه قضیه آنقدرها هم ساده نیست. یک کشف است! کشف یعنی اینکه تا حالا غافل و سردرگم بودهای و ناگهان چیزی توی ذهنت اتفاق میافتد که متوجه چیزی میشوی که تا حالا نبودهای. برای این که این جرقه در ذهنت رخ بدهد باید نگاهت به دنیای اطرافت تغییر کند. باید با چشمهای بازتری به بیرون نگاه کنی. خوب حالا به نظرت این کار سادهای است که یک نفر آدم سر به هوا و حواس پرت، موفق به کشفی شود که زندگیاش و تمام دنیای ذهن و روحش را عوض کند؟ باید چیزی باشد که با بقیه چیزها فرق کند. چرا گفتم چیز؟ باید کسی باشد که با بقیه آدمها فرق داشته باشد تا باعث این تحول ذهنی و روحی بشود. تو همان کشفی هستی که نه ساده هستی، نه ساده اتفاق میافتی و نه بودنت را میشود ساده
ادامۀ مطلباگر مثل هم نبودید که دور هم جمع نمیشدید!
عنوان این پست یک ضربالمثل رومی است: اگر مثل هم نبودید که دور هم جمع نمیشدید. آدمها چیزی که دوست ندارند را تحمل نمیکنند. آنها همچنین با کسی که به آنها هیچ نزدیکی فکری و روحی نداشته باشد، نشست و برخاست نخواهند کرد. شاید صورت این صحبت خیلی واضح به نظر برسد. اما کمی باید در مورد آن فکر کرد. اول اینکه آدمها چیزی که دوست ندارند را تحمل نمیکنند، پس وقتی به شما میگویند که آنها هم مثل شما از کسی یا چیزی دل خوشی ندارند اما چه کنند که فلان و بهمان و چه و چه؛ شما هم مثل من اینطور حرفها را باور نکنید. من اینگونه توجیهها را میگذارم به حساب رودربایستی یا گاهی خیلی بدتر ریاکاری. دوم اینکه شما هم وقتی با گروهی میپرید ولی ته دل در مورد آنها غر میزنید که چرا این و چرا آن و چه و چه؛ به خود نهیب بزنید
ادامۀ مطلبهیچ باغچهای بدون کرم خاکی نیست!
خاک هر باغی را به اندازه کافی بچالی* چند کرم خاکی در آن خواهی یافت. گذشتهی هر آدمی هم از همین قاعده تبعیت میکند. هر کدام از ما زوایای پنهانی در زندگی خود داریم. همانطور که از قدیم گفتهاند: گل بیخار خداست. به عبارتی اگر گل را میخواهی، خار را هم باید بخواهی. زمانی رابطهای عمیق با دیگران خواهیم داشت که به جای عیبجویی و قضاوت کردن در مورد رفتارهای آنان، به آنان فرصت دهیم تا چهرهی شفافتری از خود نشان دهند. انگلیسیها در این مورد اصطلاح جالبی دارند: اسکلتی در گنجه قایم کردن. هم اینکه باید بپذیریم آدمها همانی که هستند، هستند و ما باید آنها را همانطور که هستند بپذیریم. نهایت ماجرا این است که فردی از خود رفتارهایی نشان میدهد که ممکن است نتوانیم به او اعتماد کنیم. ولی کارآگاه بازی و کنجکاش در زندگی خصوصی دیگران بیشتر یک رفتار بیمارگونه است تا عاقلانه. همچنین باید از
ادامۀ مطلبقضاوت کردن در مورد دیگران
دو نفر بدبو را کنار هم بنشانید، از بوی بد هم گله خواهند کرد. البته نه رو در رو که پشت سر هم بدگویی خواهند کرد. – فلانی هست! میشناسیش که؟ آره همون! اینقد بود میده که نگو. آدمها درخت چناری که توی چشمشان فرو رفته است را نمیبینند ولی پر کاهی که روی موهای شماست را میبینند. خواستهی ما هر چه که باشد، برای ما مشروع و موجه است. همان خواسته را در دیگران عیب میدانیم. از بچهی ما هر حرکتی سر بزند طبیعی است ولی همان حرکت در کودک دیگری نشانهی بیادبی و بیتربیتی اوست. قضاوت کردن در مورد دیگران و نقل آن در دورهمنشینیهای دوستانه یا فامیلی عادتی است که در ما نهادینه شده است. آنقدر که گاهی متذکر شدن این نکته که چرا باید در مورد دیگران فکر کنیم! و بعد قضاوتهای خود را در جایی بازگو کنیم، عجیب به نظر میرسد. مرتبط با قضاوت کردن
ادامۀ مطلبهیچ وقت دنیا به آخر نمیرسد
در انگلیسی کلمهی Panic برای توصیف همین حالت به کار میرود. Panic، Fear و Phobia با هم متفاوت هستند. ما ممکن است خیلی سهلانگارانه هر سه را ترس معنا کنیم.
ادامۀ مطلب۲۱ رنج انسان در قرن ۲۱
۲۱ رنج انسان در قرن ۲۱! شاید فکر کنید قرار است این پست خیلی فلسفی باشد. مثلاً مثل کتاب ۲۱ درس برای قرن ۲۱. جنگ، فقر، یا حملهی فضاییها در لیست قرار ندارند.
ادامۀ مطلباعتیاد به خبر ما را خواهد کشت!
اعتیاد به خبر این روزها بیش از هر روز دیگری خودش را نشان میدهد. آدمها بنا به دلایل زیادی به خبر معتاد میشوند. یک موضوع شناختهشده و همچنین جدی است.
ادامۀ مطلب