بازگشت اسرا به ایران یکی از تجربههایی است که هر از گاهی مثل یک فیلم جلو چشمم به نمایش در میآید. روزی که اسرای جنگ ۸ ساله به شهرمان برگشتند، برای من هیچ گاه فراموش نخواهد شد. اعلام کرده بودند که فردای روزی اسرا به شهر وارد میشوند. از قضا خانهی ما نزدیک همان میدانی بود که اسرا وارد شهر میشدند. همه از ۵ صبح بلند شدیم و به میدان رفتیم. میدان بزرگی که پر از کاج بود. مردم از همه روستاها و اطراف و اکناف شهر آمده بودند و آنجا روی چمنها نشسته بودند. ساعت ۶ نشده بود که دیگر جای سوزن انداختن در شعاع یک کیلومتری میدان نبود. تا ۵ بعد از ظهر همه آنجا بودیم. از کسی صدا در نمیآمد. همه نفسها را در سینه حبس کرده بودند. نه صبحانه و نه ناهار و نه هیچی. روز نمیگذشت. به سختی میگذشت. ثانیهها خیلی کند و سنگین میگذشتند.
ادامۀ مطلببازگشت اسرا به ایران از عراق در سال ۶۹
